به بهانه دیدار با منوچهر محمدی در لس انجلس
چندی پیش جناب آقای منوچهر محمدی از اینجانب تلفنی دعوت کرد تا چنانچه در زمینه نقش سفارتخانه ها و نمایندگیها ی رژیم اسلامی در ترور فعالین سیاسی خارج از کشور اطلاعاتی‌ دارم در برنامه تلویزیونی کانال یک با هموطنان گرامی‌ در میان بگذارم. این دعوت سبب شد تا مسافت ۲۰۰ کیلومتری محل زندگیم را تا لوس انجلس با شوق اولین دیدار با منوچهر بی‌ وقفه طی کنم.
درست به خاطر دارم که نخستین بار نام و صدای منوچهر را در زمستان ۱۳۷۷ از طریق رادیوی موج کوتاه هنگامیکه سالها تبعید ناشی‌ از ظلم و جور دستگاه ولایت فقیه را در پاکستان سپری می‌کردم شنیدم. در همان مصاحبه منوچهر از لزوم جدایی دین از سیاست و مبارزه در راه برقراری یک حکومت دمکراتیک سخن به میان آورد. از آن به بعد اخبار فعالیتهای منوچهر در راه رسیدن به آزادیهای سیاسی را پیگیری می‌کردم.
۱۸ تیر ۱۳۷۸ اوج مقابله شاکله استبداد با دانشجویان آزادی خواه به رهبری منوچهر بود. شجاعت و شهامت او در به حرکت در آوردن جنبشی که پایه‌های رژیم ولایت فقیه را به لرزه در آورد و سبب شد که در اوج درماندگی ولی فقیه، وزارت اطلاعات تنها در مورد منوچهر محمدی شش اطلاعیه صادر کند تحسین و تقدیر میلیونها ایرانی‌ آزادی خواه و به تنگ آماده از دست رژیم را به همراه داشته باشد.
داستان مرارتهایی که خانواده محمدی ها در راه مبارزه تحمل کردند و اوج غم انگیز آن قتل زنده یاد اکبر محمدی به دست دژخیمان ولی‌ فقیه بود همگان شنیده ا‌ند. آگاهی‌ از دشواریها و شهامتی که لازمه مبارزه‌ با رژیمی مسلح به ایدئولوژی مذهبی‌ در کنار فداکاری زنده یاد اکبر محمدی در راه آرمانهای آزادی خواهانه ملت ایران شوق دیدار منوچر را دو چندان کرد.
تقریبا سه روز و دو شب را با منوچهر گذراندم. من سرا پا گوش بودم و او هر آنچه از خاطرات خودش می‌ گفت بسیار شنیدنی و آموزنده بود. بسیاری از خاطرات را تعریف کرد که بنا به ملاحظات فعلی و شرایط مبارزاتی کنونی‌ در هیچ رسانه ایی مطرح نمیکند.
جدای از کم و کیف ملاقات و هم چنین شرکت در برنامه تلویزیونی کانال یک، نکته جانبی این دیدار که عمدتا به روحیات ما ایرانیها بر میگردد و اکنون دیگر سخنی کلیشه ایی شده است همانا ارج نهادن به اسطوره‌های ملی‌ پس از مرگ آنها می‌باشد.
تا پیش از این دیدار من تصور می‌کردم منوچهر با پشتیبانی‌ ایرانیهای آزادی خواه در خارج، از یک زندگی‌ نسبی‌ بر خوردار هست. هنگامی که دیدم این اسطوره ملی‌ حتا یک خودرو معمولی‌ ندارد و در سطح شهر با اتوبوس آمد و شد می‌کند و مهمتر آنکه به اتفاق دو خواهرش، نسرین و سیمین ، در یک آپارتمان محقر یک خوابه به سر میبرد و با دشواری میتوانست پذیرائ یک مهمان از شهر دیگری بشود، به همه چیزمان تاسف خوردم. آیا باید منتظر میماندیم تا منوچهر هم مثل اکبر در زندان ولی فقیه جان میداد تا پس از مرگش برایش اعلامیه صادر کنیم!
ادامه مطلب...

هنگامیکه ریش جای ریشه را می‌گیرد
در پا ییز ۱۳۶۵ در حالیکه من دانشجوی سال دوم دانشکده روابط بین الملل وابسته به وزارت امور خارجه بودم، تعداد پنج نفر از دانشجویان از جمله اینجانب بر اساس کیفیت تحصیلی‌ خصوصا نمره زبان خارجی‌ جهت کار آموزی در اجلاس سالیانه مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد به نیو یورک اعزام شدند. از این جمع پنج نفره بعد ها دو نفر به مقامات عالی‌ در رژیم ولایت فقیه رسیدند. آقای محمد رضا البرزی ( ظاهرا چون در رژیم پیشین پدرش با آقای خامنه ایی سر و سری داشته از همان اول پس از خاتمه تحصیلات با مقام مدیر کلّ امور سیاسی بین‌المللی شروع به کار کرد) دو دوره به سفارت رسیدند، اولین بار سفیر حکومت اسلامی در برن (سویس) و دومین بار باز هم در سویس ولی‌ در مقام سفیر نزد دفتر سازمان ملل متحد در ژنو. آقای البرزی قبول سفارت در کشورهای اسیایی و آمریکای لاتین را کسر شان خود می‌‌دانست. پیشنهاد سفارت در یک کشور افریقایی به نحوی توهین به او تلقی‌ میشد. نفر دوم آقای مجید صادقی دولت آبادی است، با توجه به آخرین خبری که کسب کردم او به مقام سر کنسول حکومت اسلامی در لاهور پاکستان منصوب شده است. بر اساس شناخت شخصی‌ که از آقای مجید صادقی دولت آبادی در نیو یورک دارم وی دعای کمیل را خیلی‌ با سوزو گداز و صوت خوش هم میخواند.
مشاهده جو نمایندگی حکومت اسلامی در نیو یورک برای من به عنوان دانشجوی کار آموز بسیار قابل توجه بود. آقای سعید رجایی خراسانی سفیر بودند ولی‌ کل نمایندگی از یک بدنه کارشناسی و متخصص خالی‌ بود. جای خالی‌ آن را آقای رجایی خراسانی با قر آن خواندن در جلسات صبحگاهی که از ساعت ۹ الی‌ ۱۰ بر گذار می‌‌شد، پر می‌‌کرد. در کنار این امداد "غیبی" چند نفر دانشجوی مقیم نیو یورک هم به عنوان کارمند محلی در آنجا مشغول کار بودند. از جمله این دانشجویان که بعد‌ها یکی‌ از سر شناس‌ترین دیپلماتهای حکومت اسلامی شد آقای محمد جواد ظریف بود. دیگر دانشجویان مانند محمد امیر خیزی و محمد زمانی‌ به تهران باز گشتند و خیلی‌ تلاش کردند همچون ظریف جای پای محکمی در وزارت خارجه پیدا کنند ولی‌ ظاهراً الطاف ولایت فقیه شامل حال آنها نشد. در میان این دانشجویان مجتبی امیری تقریبا غضنفر آنها محسوب می‌‌شد.
ورود ما دانشجویان از تهران، این تصور را بوجود آورده بود که این افراد(یعنی‌ ما) در آینده نزدیک مقامات بالای وزارت خارجه را اشغال خواهند کرد و اگر قرار هست برای خودمان نان و آبی‌ تضمین کنیم بهتر هست دل اینها را بدست آوریم. به همین خاطر مسابقه در دعوت ما دانشجویان جهت صرف ناهار در روز‌های یکشنبه بالا گرفته بود. آقای ظریف در نیو جرسی اقامت داشت و به مناسبت صرف ناهار در منزل او فرصت دیدار از نیو جرسی هم فراهم شد.
در میان این دعوت‌ها میتوانم بگویم تنها یک دعوت بدون هیچ چشمداشتی انجام شد و آن هم دعوتی بود که کارمند دفتری نمایندگی به عمل آورد. به همین دلیل نیز او بی‌ تکلف سفره دل را باز و این چنین پیش درامد کرد:" یک روز تعطیل می‌خواستم ریشم را مرتب کنم ولی‌ تیغ از دستم در رفت و ریشم به صورتی‌ شد که ناچار شدم صورتم را با تیغ کاملا اصلاح کنم. فردا صبح که رفتم سر کار آقای رجایی خراسانی با دیدن صورت اصلاح شده گفت همین الان میری یه عکس میگیری میاری تا به تهران ارسال کنم و بدونند که چه کارمندی از تهران به اینجا فرستادند."
ادامه مطلب...

رژیم اسلامی از کجا تا به کجا(به بهانه بیانیه حقوق بشری میر حسین موسوی)


درویش رنجبر(دیپلمات اسبق ج.ا) darvishranjbar@gmail.com
به بهانه بیانیه حقوق بشری میر حسین موسوی.

در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی کاندیداها ایی که میخواستند در نمایش انتخاباتی رژیم شرکت کنند برای جلب آرا مردم بر روی دو مورد بیشترین مانور را میدادند، نخست سابقه زندان در زمان شاه و دوم پیروی از "خط امام".نه تنها هیچکس از کوروش به عنوان بنیانگذار اولین اعیلامیه حقوق بشر یاد نمیکرد بلکه بقول خلخالی "کوروش در جوانی راه زنی‌ پیشه کرد". امروز همان کارگزارانی که در تحکیم پایه های استبدادی این رژیم بسیار کوشیدند ناگهان به صرافت افتادند که در قرآن از کوروش بنام ذوالقرنین یاد شده است. ناگهان به صرافت افتادند که باید به "سنن ملی‌" احترام گذشت و نباید همچون آيت الله خزعلی از جایگزینی "عيد غدیر" بجای نوروز سخن گفت. ناگهان به صرافت افتادند که در دنیای امروز چیزی بنام حقوق شهروندی هم وجود دارد و حکومت نباید در زندگی‌ خصوصی‌ مردم دخالت کند. و سر انجام اینکه ناگهان به صرافت افتادند که ایران کشوری هست متشکل از اقوام گوناگون با مذاهب متفاوت.میر حسین به اعلامبه جهانی‌ حقوق بشر استناد کرده و به کلی‌ گویی‌های عوام پسند مانند "حق حيات" و "حق امنیت" می‌‌پردازد ولی‌ حاضر نیست به حق آزادی مذهب که در همین اعلاميه جهانی‌ به رسمیت شناخته شده است اشاره کند. حاضر نیست به صراحت اذعان کند که در دنیای متمدن امروز نباید کسی‌ را به" جرم" ارتداد به دیار عدم فرستاد.ایشان در بخش دیگری از بيانيه "بسیار مهم" خود از رفع گزینش‌های عقیدتی‌سیاسی "ناروا" سخن میگوید. به زعم میر حسین، گزینش‌های عقیدتی‌سیاسی روا که مفسرین آن گزمه‌های ولی‌ فقیه هستند محل هیچ ایرادی نیست. نگاه اجمالی‌ به بیانیه ایشان گویای دو واقعيت ملموس می‌‌باشد:۱-حکومت سرکوبگر "جمهوری اسلامی" بطورعام و کاندیدا‌های نمایش انتخاباتی بطور خاص بر این امرواقف بوده که مردم تا چه میزانی‌ از این رژیم منزجر هستند و بنا بر ضرورت کشاندن مردم پای صندوق‌های رای لازم است در ظاهر تا حد ممکن از آنچه ماهیت واقعي رژیم را تشکیل میدهد فاصله گرفت.۲-بین مردم و حاکمیت چنان شکاف عمیقی وجود دارد که نمیتوان آن را با چنین بيانيه هاي تبلیغاتی بی‌ پایه و اساس پر کرد. دستگاه ولایت فقیه بخوبی آگاه هست که این فاصله عمیق تنها با زور سرنیزه پر میشود، بنا بر این پس از انجام نمایش انتخاباتی در بر همان پاشنه گذشته خواهد چرخید وموضاعاتي نظیر حقوق شهروندی، حقوق اقوام ایرانی‌، احترام به سنن ملی‌ چیزی بیش از شوخی‌ انتخاباتی نیست.
ادامه مطلب...

چالشهای رژیم واپسگرای "جمهوری اسلامی" با الزامات دنیای مدرن


ورود خميني گلوله اي بود که از اعماق تاريک قرون وسطا به ايران اواخر قرن بيستم پرتاب شد. اگر الزامات و ويژگيهاي سياسي،اجتماعي وفرهنگي جهان مدرن در کار نبود, بدون شک حکومت مطلوب خميني بر اساس آموزه هاي کتاب ولايت فقيه همانا خلافت اسلامي به سبک وسياق امارت اسلامي طالبان بود .
در حقيقت خميني مشتاق بود راهپيماییهاي توده مردم در پاییز و زمستان 1357
را به مثابه "بيعت" تلقي کرده وخلافت اسلامي خود را برقرار نمايد
خميني ناچار شد بين افکار و نظريات ارتجاعي خود و الزامات دنياي مدرن نظير رفراندوم،انتخابات،تشکيل پارلمان وتدوين قانون اساسي پلي بزند که حاصل آن ايجاد ساختاري کج و معوج و پر تناقض به نام "جمهري اسلامي" بود.در خصوص اينکه انتخابات در رژيم واپسگراي اسلامي آزاد نبوده و همواره به مثابه پوشش تزئيني بر ماهيت استبدادي رژيم عمل کرده، بسيار گفته و نوشته شده است. تقريبا" همه ناظران سياسي بيطرف بر انتخابات غير رقابتي و مهندسي شده در حکومت اسلامي اذعان دارند.عليرغم همه تمهيداتي که رژيم بکار گرفته است تا با برگزاري انتخابات هدايت شده نوعي مشروعيّت غير قدسي(در کنار مشروعيّت الهي که براي خود قائل هست) دست و پا کند، به دليل تضاد ماهوي رژيم اسلامي با اصل انتخابات بعنوان يکي از ساز و کارهاي دمکراسي گاه تبعاتي گريبانگير رژيم مي گردد که گوشه هایی‌ از فساد و آشفتگي دروني نظام بر ملا مي شود
رقابت،بازنگري و نقد عملکرد دولت يا دولتهاي پيشين اساسا" يکي از ويژگيهاي روند انتخاباتي در حکومتهاي مبتني بر اصول دمکراتيک ميباشد. نامزدهاي دستچين شده رژيم در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به منظور جلب نظر مردم تا حد ممکن به عملکرد دولت احمدي نژاد تاختند. اين امر از يک سو نشان مي دهد که رقابت بين نامزدهاي خودي جدّي بوده و از سوي ديگر به لحاظ تضاد ماهوي يک رژيم استبدادي با اصل انتخابات آزاد ,حکومت اسلامي دچار مخمصه اي مي گردد که خامنه ای در سفر اخير خود به کردستان ناچارمي شود به نامزدهاي انتخاباتي هشدار دهد تا از سياه نمائي اوضاع کشور پرهيز کنندانتخابات به مثابه يکي از الزامات دنياي مدرن همانند بختکي هر چهار سال يکبار بر پيکر نظامی واپسگرا وعقب مانده فرود مي آيد. همانطور که خميني آرزو داشت بتواند فارغ از دغدغه هاي جهان نوين امارت اسلامي خود را بنا کند،جانشينان او نيز آرزو ميکنند که مي توانستند الزامات دنياي امروز را ناديده گرفته وبدون نگراني از اينکه هر چهار سال يکبار احتمال" خوابشان کمي آشفته شود با آسودگي خيال به حکومت مستدام خود ادامه دهند. چنين آرزوئي مي توانست محقق شود چنانچه رژيم اسلامي دست کم يک سده زودتر به دنيا مي آمد
ادامه مطلب...