هنگامیکه ریش جای ریشه را می‌گیرد
در پا ییز ۱۳۶۵ در حالیکه من دانشجوی سال دوم دانشکده روابط بین الملل وابسته به وزارت امور خارجه بودم، تعداد پنج نفر از دانشجویان از جمله اینجانب بر اساس کیفیت تحصیلی‌ خصوصا نمره زبان خارجی‌ جهت کار آموزی در اجلاس سالیانه مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد به نیو یورک اعزام شدند. از این جمع پنج نفره بعد ها دو نفر به مقامات عالی‌ در رژیم ولایت فقیه رسیدند. آقای محمد رضا البرزی ( ظاهرا چون در رژیم پیشین پدرش با آقای خامنه ایی سر و سری داشته از همان اول پس از خاتمه تحصیلات با مقام مدیر کلّ امور سیاسی بین‌المللی شروع به کار کرد) دو دوره به سفارت رسیدند، اولین بار سفیر حکومت اسلامی در برن (سویس) و دومین بار باز هم در سویس ولی‌ در مقام سفیر نزد دفتر سازمان ملل متحد در ژنو. آقای البرزی قبول سفارت در کشورهای اسیایی و آمریکای لاتین را کسر شان خود می‌‌دانست. پیشنهاد سفارت در یک کشور افریقایی به نحوی توهین به او تلقی‌ میشد. نفر دوم آقای مجید صادقی دولت آبادی است، با توجه به آخرین خبری که کسب کردم او به مقام سر کنسول حکومت اسلامی در لاهور پاکستان منصوب شده است. بر اساس شناخت شخصی‌ که از آقای مجید صادقی دولت آبادی در نیو یورک دارم وی دعای کمیل را خیلی‌ با سوزو گداز و صوت خوش هم میخواند.
مشاهده جو نمایندگی حکومت اسلامی در نیو یورک برای من به عنوان دانشجوی کار آموز بسیار قابل توجه بود. آقای سعید رجایی خراسانی سفیر بودند ولی‌ کل نمایندگی از یک بدنه کارشناسی و متخصص خالی‌ بود. جای خالی‌ آن را آقای رجایی خراسانی با قر آن خواندن در جلسات صبحگاهی که از ساعت ۹ الی‌ ۱۰ بر گذار می‌‌شد، پر می‌‌کرد. در کنار این امداد "غیبی" چند نفر دانشجوی مقیم نیو یورک هم به عنوان کارمند محلی در آنجا مشغول کار بودند. از جمله این دانشجویان که بعد‌ها یکی‌ از سر شناس‌ترین دیپلماتهای حکومت اسلامی شد آقای محمد جواد ظریف بود. دیگر دانشجویان مانند محمد امیر خیزی و محمد زمانی‌ به تهران باز گشتند و خیلی‌ تلاش کردند همچون ظریف جای پای محکمی در وزارت خارجه پیدا کنند ولی‌ ظاهراً الطاف ولایت فقیه شامل حال آنها نشد. در میان این دانشجویان مجتبی امیری تقریبا غضنفر آنها محسوب می‌‌شد.
ورود ما دانشجویان از تهران، این تصور را بوجود آورده بود که این افراد(یعنی‌ ما) در آینده نزدیک مقامات بالای وزارت خارجه را اشغال خواهند کرد و اگر قرار هست برای خودمان نان و آبی‌ تضمین کنیم بهتر هست دل اینها را بدست آوریم. به همین خاطر مسابقه در دعوت ما دانشجویان جهت صرف ناهار در روز‌های یکشنبه بالا گرفته بود. آقای ظریف در نیو جرسی اقامت داشت و به مناسبت صرف ناهار در منزل او فرصت دیدار از نیو جرسی هم فراهم شد.
در میان این دعوت‌ها میتوانم بگویم تنها یک دعوت بدون هیچ چشمداشتی انجام شد و آن هم دعوتی بود که کارمند دفتری نمایندگی به عمل آورد. به همین دلیل نیز او بی‌ تکلف سفره دل را باز و این چنین پیش درامد کرد:" یک روز تعطیل می‌خواستم ریشم را مرتب کنم ولی‌ تیغ از دستم در رفت و ریشم به صورتی‌ شد که ناچار شدم صورتم را با تیغ کاملا اصلاح کنم. فردا صبح که رفتم سر کار آقای رجایی خراسانی با دیدن صورت اصلاح شده گفت همین الان میری یه عکس میگیری میاری تا به تهران ارسال کنم و بدونند که چه کارمندی از تهران به اینجا فرستادند."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر