برگی از تاریخ

ببینیم چگونه استبداد مملکت را به ذلت، خواری و وابستگی می‌‌کشاند ولی‌ استبداد ستیزان و آزادی خواهان چگونه از شرف، حیثیت و استقلال ایران دفاع می‌‌کنند. به مطلب زیر به نقل از کتاب تاریخ مشروطه ایران نوشته زنده یاد احمد کسروی صفحه ۷۴۸ توجه کنیم؛
در همین روزها [پس از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی‌ شاه و مقاومت دلیرانه ستار خان و باقر خان در تبریز] انجمن ایالتی آذربایجان به یک کار ارج دار دیگری پرداخت. چگونگی آنکه چون شنیده میشد محمدعلی میرزا از تنگدستی و بی‌ پولی ناچار گردیده وامی بخواهد، و با نمایندگان روس و انگلیس گفتگویی در تهران می‌‌رود که بنام پیشکی [پیش پرداخت وام]، باندازهٔ چهار صد لیره باو پرداخته شود، انجمن تبریز که خود را بجأی دار الشوری گذارده بود، بجلوگیری یک نوشته‌ای بنمایندگان دولت‌های بیگانه نوشته، و آن را بچاپ رسانید و به همه کنسولخانه‌ها فرستاد. کوتاه شده آن اینکه: تا دار الشورای باز نشود و پرک [اجازه] ندهد محمد علی‌ میرزا نخواهد توانست بنام ایران وامی بگیرد، و اگر پولی از این باره باو پرداخته شود در آینده توده‌ آن را نخواهد پذیرفت. سپس تلگرافی در همین باره بپارلمان و سنای فرانسه فرستاد که اینک نسخه آن را در پایین می‌‌آوریم
پاریس مجلس مبعوثان، مجلس سنا، در موقیعکه شاه مجلس ملی‌ را با توپ منفصل ساخته و می‌خواهد برای منقرض ساختن قوای ملی‌ از دول متحابه قرض کرده تجهیز سلاح و قشون نماید ما ملت ایران به عموم ملل حریت پرور عالم اعلام می‌کنیم که این وجه نظر باینکه باعث اضمحلال یک ملتی خواهد شد که در راه اخذ حقوق انسانیه خود جانسپاری میکنند ملت ایران هم بهیچوجه خود را ذمه دار این استقراض نخواهد دانست
"انجمن ایالتی آذربایجان"
ادامه مطلب...

اطلاعیه دوستداران خانواده محمدی

دوستان عزیز و هموطنان گرامی‌،

در ادامه تشدید مبارزات خانواده محمدی بر علیه رژیم ولی‌ فقیه و در آستانه ۲۲ خرداد و سالگرد ۱۸ تیر، یکی‌ از عوامل رژیم ولی‌ فقیه از طریق هک کردن‌ای میل، فیسبوک و اسکأیپ تلفن این خانواده از جمله منوچهر، رضا، نسرین، سیمین و اکبر محمدی در صدد خدشه دار کردن مبارزات این خانواده می‌‌باشد. این فرد که در جعل اسناد و فتوشاپ بسیار ماهر است قصد دارد با جعل اخبار و تفرقه افکنی در بین صفوف مبارزین اهداف ضد اخلاقی‌ و ضد انسانی‌ رژیم ولی‌ فقیه را بر آورده سازد. در ادامه این اعمال غیر اخلاقی‌، حتا فیسبوک شادروان اکبر محمدی را هک کرده و از بی‌ حرمتی به خون این زنده یاد هم ابأیی ندارد. این فرد بد نام بیشرمی را به درجه‌ای رسانده که با هک کردن فیسبوک تک تک اعضای این خانواده علیه این خانواده خبر جعلی منتشر می‌کند.

دوستداران خانواده محمدی
ادامه مطلب...

میرزا قلمدون

نشسته بودیم که خبر آمد استاد سروش دوافروش به جنب و جوش آمده و پس از سکولار شدن در خروش آمده که راه صلاح و فلاح به همگان نشان دهد تا به خود بیایند و گوش به رهنمود استاد بسپارند و دنیا و آخرت زیر بغل زده راه مهاجرت بپیمایند.

نامه اش را طلب کردیم گفتند نامه نیست تومار است و در آن از هر میوه ای بار است و محتوی سجع بسیار است، خلاصه گویی استاد این اواخر بیکار است چون پیامش را ایمیلی کافیست ولی پرگویی اش را هیچ دارویی شافی نه.



بیت

قولت ز وسع جهالت جهان گرفت

گاهی از اتفاق جهان می توان گرفت



حضرت استادی که تا دیروز علما را زائد می شمرد و شب و روز قبایحشان برمی شمرد با این طایفه از سر مهر سخن گفته و هزار عیبشان به آب اغماض شسته، به عنایت مفتخرشان ساخته و در میان فرمانبران خویش غرفه ای برایشان پرداخته.

گفته است شما که تیرک چادر دینید و میخ حبل المتینید و شاقول دیوار ولایتید و متهٌ سوراخ فقاهت باید که اختیار خویش به دست من دهید تا از همه مشکلات برهید. دیگران را موعظه کردید و عمرتان به هدر شد، از من موعظه بشنوید تا آب رفته به جوی بازآورید.

حال که پیش خلق بی آبرویید و در برابر خالق سیاه رو، از ملک ایران بیرون شوید و هر چه این مدت اندوخته اید بر دوش برید، جزم غیرت کنید و عزم هجرت. در نجف کمین گزینید و از آنجا ارادهٌ نجات قم کنید که دورخیز کردن از سنت رسولان است و تأسی بدیشان نشانهٌ ایمان.

اگر در کربلا خاک و خل بسیار است و بمب و گلوله خروار است و آدمکش بیشمار، همه را به جان بخرید که هر یک اینها فیض شهادت است و شهادت میراث سیادت. دست از جان بشویید و اگر لازم شد امان از عسکریان آمریک بجویید که از کفار هر چه به دست آید غنیمت است و توشهٌ دنیا و سربلندی آخرت.

وقتی به آنجا رسیدید خود من هم که اجل روشنفکران دینی ام و اهم نظریه پردازان مذهبی، یقه ام باز است و زبانم دراز، از همین ینگه دنیا که بدان مهاجرت کرده ام با انصارم که اسلامشان فکلی است و لپشان تپلی هوایتان را خواهیم داشت تا با هم از دو طرف حمله ببریم و فتح الفتوح کنیم، فسخ عزیمت نکنیم تا لشکر دشمن را هزیمت نکنیم.



بیت

بیا برویم از آن ولایت من و تو

تو سوی نجف برو و من به شیکاگو



نامه را که به پایان بردیم بر استادی استاد هزار آفرین گفتیم و شکر فراوان به جا آوردیم که خداوند چنین علمایی را به ما ارزانی داشته که هر قطره از حکمتشان دریای رحمت است و هر جرقهٌ سخنشان آتش غیرت.



بیت

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

باز اگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
ادامه مطلب...

بیانیه کمپین سفارت خانه‌های سبز در خصوص اعدام‌های اخیر

هموطنان گرامی ‌،
رژیم سفاک ولی‌ فقیه در ادامه جنایات گذشته، سحرگاه یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ پنج گل از گل‌های بوستان باستانی ایران را در زندان مخوف اوین پر پر کرد. این عمل جنایتکارانه سیلی‌ از خشم و نفرت را به بارگاه خامنه‌ای خون ریز روان ساخت. ولی‌ فقیه فکر می‌کند خواهد توانست ستون‌های دستگاه فرعونی خود را بر روی دریا ایی‌ از خون جوانان این مرز و بوم استوار گرداند. زهی خیال باطل! تاریخ نشان داده است هنگامیکه نمرودیان زمان به روز‌های پایانی عمر خود نزدیک می‌ شوند بیشتر جنایت می‌‌کنند، بیشتر خون می‌‌ریزند و بیشتر وحشت افکنی می‌ کنند تا شاید چند صباحی دیگر به عمر ننگین دستگاه جبار خود بیا فزایند. این رژیم ظالم و ضعیف کش نیز از این قاعدهٔ مستثنی نیست. بخوبی آشکار است که آنها در هراس از خرداد پر حادثه قصد زهر چشم گرفتن دارند. این خشونت عریان تنها و تنها نشانگر ضعف، زبونی و ترس رژیم از ملتی به جان آمده می‌باشد نه اقتدار.
کمپین سفارت خانه‌های سبز ضمن محکوم کردن این جنایت هولناک و تسلیت به خانواده قربانیان از همکاران شاغل در سفارت خانه‌ها و دفاتر نمایندگی دعوت می‌‌کند تا به ندای وجدان گوش فرا داده و چشمان خود را بر روی این جنایات نبندند.
همکاران گرام؛
شما فرزندان این ملت هستید، اگر در چنین روزهای سرنوشت سازی به یاری این ملت ستمدیده بر نخیزید فردا در مقابل تاریخ پاسخگو خواهید بود. همکاران عزیز بویژه در اروپا کافی‌ است کمی‌ پرده‌های به خون نشسته سفارت را کنار بزنید و با دید بصیرت به فریاد‌های حق طلبانه این ملت گوش فرا دهید. آغوش این ملت قدر شناس و فرهیخته بر روی شما گشاده است. به خدای ایران سوگند این رژیم فاسد و تبه کار رفتنی است. بیأیید نامی‌ نیک از خود بجا بگذارید.
ادامه مطلب...

ابوالفضل اسلامی: قضیه هسته‌ای سرپوشی بر مسائل حقوق بشری است

طی دو روز گذشته کنفرانسی با عنوان «انرژی هسته ای برای همه، سلاح هسته ای برای هیچ کس» به مدت دو روز در تهران برگزار شد. به گزارش خبرگزاری های ایران، ۱۴ وزیر خارجه، ۱۰ معاون وزیر خارجه و نمایندگانی از سازمان های منطقه ای و بین المللی اعلام کرده اند که در کنفرانس تهران شرکت کردند. در همین زمان کنفرانس امنیتی واشنگتن که عمده‌ترین دستور کار آن راه‌های پیشگیری از «تروریسم هسته‌ای» است، نیز یک سال پس از آن برگزار می‌شود که باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا از ایده خود در باره جهانی عاری از جنگ‌افزارهای هسته‌ای سخن گفته است.

ابوالفضل اسلامی، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی در مورد این دو کنفرانس به رادیو فردا می گوید: این کنفرانسی که در تهران برگزار شد اصلاً قابل مقایسه با کنفرانسی که در واشنگتن برگزار شد، نیست. این کنفرانس بیشتر باعث آبروریزی برای جمهوری اسلامی شد. اینها در کنفرانسی که برگزار کردند و ما انتظار داشتیم که حداقل روسیه و چین که بیشترین بهره برداری و باج از ایران گرفته اند برای این مسئله هسته ای، در سطح بالایی شرکت کنند. ولی دیدیم که اینها جمهوری اسلامی را در این شرایط تنها گذاشتند و مثل همان زمانی در سفر اخیر آقای سعید جلیلی به پکن، در همان زمان که اینها مذاکره می کردند از پشت به اینها خنجر زدند و داشتند مذاکره تحریم را می کردند با آمریکا.

شما خودتان مدت پنج سال در اداره خلع سلاح وزارت خارجه به عنوان کارشناس حضور داشتید. فکر نمی کنید که این کنفرانس می تواند آغازگر سیاست هایی باشد در برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران؟

نه به نظر من هیچ چرخشی درسیاست هسته ای جمهوری اسلامی ایجاد نمی کند چون جمهوری اسلامی از ابتدا این قضیه هسته ای را برای سرپوش گذاشتن روی مسائل حقوق بشری استفاده کرده...

چطور می توانید اثبات کنید جمهوری اسلامی از این مسئله به عنوان یک ابزار استفاده کرده برای سرکوب گذاشتن، به گفته شما، بر مسئله حقوق بشر؟

من خودم به همراه هیئتی در تاریخ ۱۸ تا ۲۲ می سال ۲۰۰۰ به ایتالیا سفر کردیم و در آنجا با ایتالیا که رئیس وقت تروئیکای اتحادیه اروپا بود، و رئیس قبلی اتحادیه اروپا انگلیس و رئیس بعدی که فرانسه بود، گفت و گو های مفصلی داشتیم. در این گفت و گو اینها به ما اصرار داشتند که روسیه تکنولوژی ساخت نیروگاه هزار مگاواتی ایران را ندارد. چون هنوز نیروگاهی بزرگتر از ۲۴۰ مگاوات نساخته، لذا روس ها قصد باجگیری از شما دارند و برای شما نیروگاهی نخواهند ساخت. و واقعاً اگر جمهوری اسلامی نیروگاه هسته‌ای برای تولید برق می‌‌خواهد، خوب مجلس شورای اسلامی پروتکل الحاقی به ان پی‌ تی‌ را تصویب کند تا به بازرسان آژانس اجازه داده شود از مرکز هسته‌ای مخفی‌ باز دید به عمل آورند و در صورت شفاف بودن فعالیت‌های هسته ای، اتحاد یه اروپا آمادگی دارد تا در زمینه ساخت نیروگاه هسته ای با ایران وارد مذاکره شود. ما وقتی‌ به تهران بازگشتیم این پیشنهاد را با تأیید آقای ظریف و به امضای آقای خرازی وزیر خارجه وقت به دفتر رهبری ارسال کردیم. به دنبال آن نیز سفرای ایتالیا، انگلیس و فرانسه چند بار با آقایان خرازی، ظریف و البرزی مدیر کلّ خلع سلاح جهت پیگیری موضوع دیدار کردند ولی‌ در نهایت به پیشنهاد اتحاد یه اروپا که می‌توانست تامین کننده منافع ملی‌ ما باشد توجهی‌ نشد.


دلیلشان چه بود که نسبت به این پیشنهاد بی توجه بودند؟

به خاطر اینکه این مغزهای متفکری که در سپاه و اطلاعات و دفتر رهبری این موضوع هسته ای را پیگیری می کردند، معتقد بودند که اروپایی ها هر گونه همکاری با ایران را منوط به قضیه حقوق بشر می کنند. در صورتی که در کره شمالی حقوق بشر اصلاً معنا ندارد ولی اروپایی ها سرگرم مذاکره روی فعالیت های هسته ای کره هستند نه حقوق بشری. استدلال آنها این بود که اگر نظام جمهوری اسلامی تحت فشارهای حقوق بشری اتحادیه اروپا اجازه بدهد که نطفه های مقاومت در داخل شکل بگیرد، ما به هیچ وجه نمی توانیم داخل را کنترل کنیم ولی برخورد با دشمن خارجی قابل کنترل است. نتیجه اش هم این شد که امروز بعد از ده سال می بینید که هنوز خبری از نیروگاه هسته ای نیست و روسیه همچنان از ما باجگیری می کند و حکومت اسلامی هم امروز با امنیتی کردن شرایط داخلی و اعلام وجود تهدید خارجی، هرچه مخالف در داخل است سرکوب کرده. در یک جلسه ای هم خود آقای سعید جلیلی در تهران با ما اوایل داشتند، صراحتاً گفتند که ما می خواهیم این میز مذاکرات حقوق بشر برگردد به مسائل هسته ای.

برگزاری کنفرانس تهران آیا می تواند روی مسئله تحریم ها اثر بگذارد یا اینکه این تحریم ها را برای مدتی به تاخیر بیاندازد؟

باید توجه کنیم به کنفرانسی که در واشنگتن برگزار شد. روسیه و چین در سطح بالا سران شان در کنفرانس واشنگتن شرکت کردند که در آنجا بیشتر محدودکردن کشورهایی مثل ایران مطرح بوده و مطمئناً این قضیه کنفرانس تهران هیچ اثری در این ماجرا ندارد و ما توجه مان به آن طرف قضیه واشنگتن باید باشد که آقای اوباما دارد روس و چین را همراه آمریکا می کند برای مهارکردن ایران در زمینه هسته ای.
ادامه مطلب...

به یاد عماد الدین باقی‌ و دیگر اسیران جنبش سبز

http://www.kaleme.com/1389/01/04/klm-14936
داشتن مردان دلیری که در چنین شب تاریکی‌ شمع روشنا ایی‌ می‌‌افروزند بسیار غنیمت است. همین.
ادامه مطلب...

پیام نوروزی مهندس موسوی و عکس خمینی بر روی میز...

من هم مثل میلیونها هوادار جنبش سبز از دیدن عکس خمینی بر روی میزی که مهندس موسوی در کنار آن پیام نوروزی به ملت ایران فرستاد احساس دل تنگی کردم. خمینی همان کسی‌ بود که با وعده‌های دروغین(آب و برق مجانی‌، اتوبوس مجانی‌، مسکن سازی برای" مستضعفین"، آزادی برای همه حتی کمونیستها و...) به قدرت رسید. در طول ده سال حکومت مطلق بر ایران نه تنها جنگی بی‌ حاصل را برای مدت شش سال ادامه داد و موجب مرگ هزاران هزار جوان ایرانی‌ در مرز‌های غربی شد بلکه دست آخر نیز بدون عذر خواهی‌ از ملت ایران به اصطلاح "آبروی خود را با خدا معامله کرد" و جام زهر را سر کشید. در طول ده سال حکومت خمینی هزاران ناراضی‌ سیاسی به جای اینکه بتوانند همانند کشورهای متمدن در قالب حزب و یا احزابی متشکل در جامعه حضور یابند سر از زندان جلادانی نظیر لاجوردی در آوردند و به وحشیانه ترین شکل ممکن در زندان‌های خمینی جان سپردند.

با قبول تمامی‌ این حقایق من نسبت به اینکه مهندس موسوی عکس خمینی را بر روی میز قرار داده است زیاد دلخور نیستم. می‌دانید چرا؟ چون من فردی واقع گرا هستم. من مجبور هستم واقعیت‌های صحنه شطرنج سیاسی ایران را بپذیرم. در صحنه حاضر رژیمی‌ وجود دارد که عوامل، اجامر و اوباشان آن جهت حفظ قدرت حتی به پستان مادر خود هم گاز می‌‌زنند چه رسد به اینکه در کهریزک تجاوز جنسی‌ مرتکب شود.

اگر مهندس موسوی بجز آنچه در پیام نوروزی گفت مطلب دیگری می‌‌گفت به راحتی‌ در زیر تیغ این رژیم بی‌ همه چیز قرار می‌‌گرفت.این رژیم دوست دارد فقط یک "آتو" از او بگیرد و به اتهام "ضد انقلاب" ضد "افکار امام" و ضد "جمهوری اسلامی" او را نابود کند تا برای همیشه از "شر" موسوی راحت شود. خوشبختانه موسوی هشیار تر از آن بود که "آتو" به دست دشمن غدار بدهد. او در این پیغام مهم، ضمن اینکه هیچ "آتو" به دست دشمن نداد بلکه تمامی‌ ایرانیهای به جان آمده از ظلم و ستم این رژیم را به زیر یک چتر آورد. او از حق انتخابات آزاد صحبت کرد، او از حقوق تمامی‌ اقوام ایرانی‌ سخن گفت، او از حق برگزاری تجمعات صحبت کرد، از حق تشکیل احزاب دفاع کرد، از تشکیلات مدنی نظیر تشکلات صنفی و سیاسی حمایت کرد.

خدا وکیلی بدور از خیال پردازی‌های افراد یا گروه هأئی که ۳۰ سال است رژیم اسلامی را در خیال و رویا نابود کردند و هر روز وعده آزادی ایران را می‌‌دهند و با این خیال پردازیها فقط سبب تقویت رژیم شدند، در حال حاضر چه فرد یا افرادی را در صحنه داخلی‌ داریم. آیا نباید واقع گرا بود؟ به نظر من حتی اگر موسوی عکس خمینی را بر روی میز می‌‌گذارد، حمایت از او و مهدی کروبی یک وظیفه ملی‌ است.
ادامه مطلب...

پیروزی چهار شنبه سوری بر عاشقان ایران مبارک باد

همت، پایمردی، استقامت و تیز هوشی‌ موسوی به همراه شجاعت، صداقت، یک رنگی‌ و تلاش کروبی چنین شب زیبایی را خلق کرد. درود بر شرافت این دو بزرگوار. وقتی‌ موسوی چهار شنبه سوری را "جشنواره نور علیه تاریکی‌" نامید، در حقیقت به میلیونها یاران جنبش سبز چراغ سبز داد تا از این فرصت استفاده کرده و خشم خود را بر سر این دولت بی‌ کفایت و شاکله استبداد فریاد زنند. و چه خوب ملت ایران پیام موسوی را گرفتند و سر تا سر ایران را به جشنواره نور علیه استبداد خامنه‌ای تبدیل کردند. درود بر جوانان غیور شهرک اکباتان، تهران پارس، خانی آباد، نازی آباد، تهران پارس، ونک، هفت تیر، یوسف آباد، .... درود بر جوانان شجاع اهوازی که منطقه "زیتون کارمندی" را جهنّم عوامل رژیم ساختند. سلام بر جوانان شیرازی که در کنار میراث پر افتخار تخت جمشید هویت ملی‌ ما را فریاد زدند. درود بر پهلوانان کرمانشاه، سلام بر مردان دلیر آذربایجان از تبریز تا ارومیه، فرزندان خلف ستار خان و باقر خان. زنده باد بچه‌های وطن پرست گیلک در خطه سر سبز شمال از آستارا و اردبیل گرفته تا استان گلستان، جوانان مشهدی، چابک سواران ترکمن، بچه‌های بجنورد، شیر مردان بلوچ، مرزداران مرز‌های آبی‌ خلیج همیشه فارس از بندر چاه بهار تا بندر عباس، از بندر عباس تا گناوه، بوشهری‌های عزیز، تنگستانیهای دلیر، بختیاریها ی شجاع و فرزندان سردار اسعد بختیاری، لرهای با شرافت و هم شهری شیخ شجاع کروبی از خرم آباد تا بروجرد، بچه‌های دلیر اصفهان، شهرضا، نجف آباد شهر پدر معنوی جنبش سبز آیت اله منتظری، همه و همه حماسه آفریدید.

"جشنواره نور بر تاریکی‌" بر همه شما عزیزان مبارک باد.
ادامه مطلب...

یک کشور و دو رهبر

مهندس موسوی چهارشنبه سوری را "جشنواره نور علیه تاریکی‌ نامید"، علی‌ خامنه ای چهارشنبه سوری را "غیر شرعئ" می‌‌خواند و اجتناب از آن را توصیه می‌‌کند. تفاوت دو رهبر را ببینید، یکی‌ به سنن ما ایرانیها که ۱۷۰۰ سال قبل از اسلام وجود داشته احترام می‌‌گذارد و دیگری در صدد از بین بردن هویت ملی‌ ما هست. درست به خاطر دارم روزی را که شیخ خلخالی برای کندن بنای تخت جمشید بلدوزر آورده بود ولی‌ جوانان رشید مرودشت در آن فضای ماه زده و انقلابی زنجیر‌های آن ماشین عظیم را از کار انداختند و به آقای خلخالی گفتند ماشین کار نمی‌‌کند و خلخالی هم با عصبانیت آنجا را ترک کرد.
ادامه مطلب...

کنفرانس مشترک مطبو عاتی منوچهر محمدی ،میخأییل هارتمن نماینده سراسری پارلمان آلمان از حزب سوسیال دموکراسی و دانیل کوبلر رییس ایالتی‌ حزب سبز آلمان


کنفرانس مشترک مطبو عاتی منوچهر محمدی ،میخأییل هارتمن نماینده سراسری پارلمان آلمان از حزب سوسیال دموکراسی و دانیل کوبلر رییس ایالتی‌ حزب سبز آلمان در دانشگاه گوتنبرگ در شهر ما ینز آلمان. خلاصه‌ای از گفتگوی منوچهر محمدی در این کنفرانس به شرح ذیل می‌باشد:

اینجانب به عنوان یکی‌ از آغازین تشکیل دهندگان نهادهای مدنی- سیاسی سکولار و غیر حکومتی و حقوق بشری مستقل در عرصه دانشگاه ها بعد از انقلاب فرهنگی‌ در ایران چه آنچه را که از مجمو عه تجربیاتم از نزدیک و در عرصه مبارزات مسالمت آمیز به مدت سیزده سال در داخل کشور مشاهده کردم و چه در تبیعید در بیرون از مرز از تجربه مبارزات سه ساله در خارج آموختم با شما صحبت می‌کنم و نظراتم را در باره رژیم اسلامی ولی‌ فقیه و جنبش سبز ملی‌، صرفاً جهت کمک به مبارزات مدنی مردم ایران به استحضار شما حضار محترم میرسانم،

۱- جنبش سبز ایران یک جنبشی صرفاً بر آمده از یک دعوای انتخاباتی نیست. این جنبش اولا حق محور است، بدین معنا که محور آن حقوق شهروندی و از جمله حق انتخاب آزاد می‌باشد، ثانیا این جنبش ریشه در بیش از یک قرن تلاش و کوشش ملت ایران در راه رسیدن به آزادی، تجدد و دموکراسی دارد. نگاهی‌ به تاریخ معاصر نشان میدهد که ملت ایران نخستین ملت در خاور میانه است که بیش از یکصد سال پیش در راه برقراری حکومتی مشروطه و پیاده کردن قانون اساسی‌ مدرن قیام کرده است. هر چند به لحاظ نا‌ مساعد بودن شرایط داخلی‌ و خارجی‌ ما نتوانستیم به یک نظام دموکراتیک و سکولار دست یابیم ولی‌ ملت ایران هرگز از خواست آزادی، تجدد و دموکراسی دست بر نداشته است. حاصل این همه کوشش دو انقلاب و دو جنبش مهم بوده است. نخست انقلاب نسبتا مدرن مشروطیت در سال ۱۹۰۶، دوم جنبش ملی‌ ایران به رهبری مصدّق در سال ۱۹۵۲، سوم انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ که رهبران واپسگرای آن باعث انحراف کامل آن شدند و چهارم جنبش سبز ملی‌ ایران در سال اخیر(۲۰۰۹).

غرض از ذکر این مقدمه تاریخی‌ این هست تا حضار محترم به عمق تحولات کنونی ایران پی برده و تصور نشود اگر رژیم توانست با دستگیری، زندان، سرکوب، ارعاب، و تجاوز خیابانها را از معترضین خالی‌ کند پس جنبش سبز تمام شده است و ملت ایران از خواست تاریخی‌ و قانونی خود عقب نشینی کرده است.


۲- محور جنبش ملی‌ سبز، به جرات می‌توان گفت نزدیک به همه جوانان عمدتاً تحصیل کرده هستند که با ملزومات دنیای مدرن بخوبی آشنا بوده و نیز بخوبی می‌دانند رژیم ارتجا عی و عقب مانده اسلامی پاسخگوی نیازهای دنیای جدید نیست. کنش و واکنش جنبش سبز با رژیم اسلامی یک فراگشت تاریخی‌ می‌باشد که طی‌ آن در یک سو ملتی آگاه به حقوق شهروندی، ملتی آگاه به مناسبات دنیای مدرن و ملتی خواهان آزادی و دموکراسی قرار دارد و در دیگر سو رژیمی‌ گرفتار در جهان بینی‌ ماقبل مدرنیته، بیگانه با مقتضیات زمان، خالی‌ و عاری از مقبولیت مردمی و تنها متکی‌ بر زور سر نیزه. این نبرد را می‌توان تنها با نبرد نور علیه ظلمت و تاریکی‌ مقایسه کرد. دیگر ویژگی‌ این جنبش پرهیز از خشونت می‌باشد. این امر تحسین جهانیان را بر انگیخته و تصویر دختر جوانی به نام ندا مظهر خشونت پرهیزی و حقانیت این جنبش تلقی‌ میگردد. این جنبش نگاه به جلو دارد. یک نوع خرد همگانی در کمال عقلانیت و خرد ورزی آن را به پیش میبرد.

۳- جنبش سبز ایران متعلق به یک یا چند جناح خاص نیست بلکه جنبشی ملی‌ متعلق به همه جناحها و باورهای سیاسی- عقیدتی در درون و برون نظام حاکم است.جنبش سبز ملی‌ دارای رهبر یا رهبران مشروط می‌باشد که بطور خودکار و بدون حضور مستقیم بر سر صندوقهای آرا و با بهره گیری از خرد ورزی و درایت سیاسی و درک زمانی‌ بطور صامت و بی‌ صدا از سوی مردم برگزیده میشوند. این رهبر یا رهبران در صورت انحراف از خواستهای آزادیخواها‌نه ملت و یا کوتاهی‌ در انجام وظایف و اصول رهبری مشروط و یا قصور در دفاع از حقوق شهروندی در برابر شاکله استبداد خود بخود و بی‌ صدا عزل می‌ شوند.

۴- ما از جامعه جهانی‌ بویژه آلمان، انگلیس، فرانسه و ایالت متحده آمریکا انتظار داریم بر روی نقش جنبش سبز ملی‌ در شکل گیری ایرانی‌ مدرن و دموکراتیک حساب باز کنند. با توجه به مطالب پیش گفته، رژیم ولی‌ فقیه نمی‌‌تواند برای همیشه فقط به زور سرکوب و با اتکأ بر لوله تفنگ به عمر خود ادامه دهد. روانشناسی‌ اجتمأیی ایرانیها نشان میدهد که وقتی‌ این ملت قدم در راهی‌ با خواست ملی‌ گذاشت تا رسیدن به نتیجه از پای نخواهد نشست. این مبارزه افت و خیز دارد ولی‌ توقفی در کار نخواهد بود. این مبارزه در روح، روان و جان ایرانیان در جریان است.


۵- تا زمانی‌ که رژیم اسلامی ولی‌ فقیه با چنین جهان بینی‌ بر سر کار است، خاورمیانه و همینطور دنیای متمدن همیشه در معرض تهدید قرار دارد. هر چند بنیاد گرأیی اسلامی و تروریسم قبل از روی کار آمدن رژیم اسلامی وجود داشته است ولی‌ تنها پدیده خمینیسم بود که توانست از طریق قبضه کردن قدرت سیاسی در ایران موتور محرکه این اندیشه خطرناک را به راه اندازد. اکنون حتی شهروندان اروپا نیز از تهدید بنیاد گرایان اسلامی ایمن نیستند. از قتل فیلم ساز هلندی تا انفجار قطار‌های شهری در لندن و مادرید همه جا می‌توان نقش اندیشه خطرناکی که میهن ما را در اسارت دارد مشاهده کرد. فراموش نکنیم که فتوای قتل سلمان رشدی توسط آیت اله خمینی هنوز به قوت خود باقیست. مقابله با این پدیده خطرناک تنها با از بین رفتن رژیم ولی‌ فقیه به دست مردم ایران میسر است. این پتانسیل در حال حاضر کاملا وجود دارد اما منافع اقتصادی غرب در مناسبات تجاری با رژیم تهران یکی‌ از موانع فعلیت یافتن این پتانسیل می‌‌باشد. اگر جامعه جهانی‌ بویژه آلمان، انگلیس، فرانسه و ایالات متحده آمریکا به امنیت، روابط اقتصادی و تکنولوژیک پایدار می‌‌اندیشند، بهتر است بجای منافع زودگذر و کوتاه مدت اقتصادی با رژیم ولی‌ فقیه به حمایت معنوی جنبش سبز ملی‌ و مبارزات مدنی مردم ایران بپردازند.

۶- رژیم ولی‌ فقیه با تداوم قضیه هسته‌ای و غنی سازی اورانیوم جهان را به وحشت انداخته است. مسلما نگرانیهای امنیتی دنیا قابل درک است ولی‌ نکته اساسی‌ اینجاست که اگر مساله برقراری دموکراسی در ایران حل شود نگرانی جامعه جهانی‌ نیز بر طرف خواهد شد. رژیم توانسته با ترویج این دروغ بزرگ که دنیای غرب اجازه نمی‌‌دهد ایران به تکنولوژی صلح آمیز هسته‌ای دست یابد این موضوع را به یک مساله ملی‌ تبدیل کرده و عرق ملی‌ عده‌ای نا‌ آگاه را به قلیان در آورد. در صورتیکه اهل فنّ می‌دانند بر اساس بند چهارم قرارداد بین المللی منع گسترش سلاح های هسته‌ای موسوم به ان پی‌ تی‌ که ایران نیز عضو آن می‌باشد کشورهای عضو موظف هستند زمینه‌های تبادل تکنولوژی صلح آمیز هسته‌ای را تسهیل کنند. باید به کمک جامعه جهانی‌ این سلاح تبلیغاتی رژیم را خنثی کرد. این رژیم در موضوع هسته‌ای فقط به دنبال اتلاف وقت است و وقت کشی تنها سبب طولانی تر شدن عمر رژیم می‌‌گردد.
۷-در حال حاضر یک پتانسیل بسیار قوی در راه برقراری دموکراسی در ایران وجود دارد. دنیای متمدن و مدافع حقوق بشر میتواند از طریق اتخاذ تحریمهای هوشمند از این پتانسیل حمایت کند. این تحریمها میتواند شامل مورد زیر باشد؛

الف) محدود کردم مسافرت خارجی‌ مقامات رژیم،

ب) مسدود کردن حسابهای بانکی‌ مقامات رژیم و همچنین بلوکه کردن دارائی‌های آنها در خارج،

جیم) تحریم کمپانی هأئی که به این رژیم تکنولوژی سانسور و کنترل ارتباطات می‌‌فروشند.

شرکت‌های زیمنس و نوکیا در فروش چنین تکنولوژی هأئی خیلی‌ به رژیم یاری رساندند.به مدد این کمک ها بسیاری از آزادی خواهان و معترضین دستگیر، زندانی و یا به قتل رسیدند. اخیرا با اعلام خودداری انعقاد قرارداد جدید از سوی شرکتهای بزرگ آلمانی‌ با رژیم تهران، شرکتهای کوچک و متوسط آلمانی‌ در رقابتی تنگاتنگ، پنهانی‌ جایگزین شرکتهای بزرگ شدند.

۸-در حال حاضر هزاران فعال سیاسی، حقوق بشری، روزنامه نگار و دانشجو در زندان‌های رژیم ولی‌ فقیه بسر می‌‌برند. ما از جامعه جهانی‌ انتظار داریم از طرق مختلف از جمله فشار‌های دیپلماتیک زمینه آزادی این زندانیان را فراهم سازند، از جمله زندانیانی نظیر دکتر ملکی‌ و دکتر زید آبادی که به محاربه محکوم شدند و یا مهندس حشمت اله طبرزدی، بهروز جاوید تهرانی‌ و شیوا نظر آهاری که هیچ نشانی‌ از آنها نیست و همچنین منصور اسانلو، مجید توکلی، ارژنگ داودی، حمید رضا محمدی و صدها زندانی دیگر که در وضعیتی نامناسب گرفتار هستند، از همه مهمتر مانع اعدام محمد ولیان شوید که قرار است حکم او بزودی اجرا شود. عضویت رژیم اسلامی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد لکّهٔ ننگی برای جامعه حقوق بشری دنیا محسوب می‌‌شود. ما از جهان آزاد انتظار داریم از عضویت رژیمی‌ که در زندان‌های آن شکنجه، قتل و تجاوز جنسی‌ صورت می‌گیرد ممانعت به عمل آورند.
ادامه مطلب...

حشمت الله طبرزدی

حشمت الله طبرزدی، تو آرش کمان گیر ایران هستی‌. ما هیچوقت از یاد شما غافل نیستیم. تو قدرت "ضحاک" زمان را به سخره گرفتی‌. درود بر تو فرزند شریف و شجاع ایران.همین.
ادامه مطلب...

خامنه‌ای در بندر عباس و ذلت ما ایرانیها!(درویش رنجبر)

به خدای ایران سوگند وقتی‌ انسان یک روضه خوان را می‌بیند که با زور سر نیزه و پول نفت ایران فلک زده به عنوان قیم، سر پرست و ولی‌ ۷۰ میلیون ایرانی‌ و از همه بدتر آنکه به عنوان فرمانده کلّ قوا آنهم کدام فرمانده کلّ قوا؟! فرماندهی که هیچ دانشکده نظامی ندیده و فقط شاید در قم جامع المقدمات خوانده باشد در بندر عباس با آن عصای کذأیی و چفیه شطرنجی‌ از سوی به اصطلاح فرماندهان ارتش مورد تکریم قرار می‌‌گیرد، به ایرانی‌ که چنین لایه لجنهای اجتماع بر آن مستولی گشتند باید افسوس خورد. شما چطور؟!
ادامه مطلب...

محمد جواد لاریجانی و وجدان نداشته (درویش رنجبر)

من حقیقتاً تعجب می‌‌کنم چگونه یک انسان حاضر می‌‌شود بخاطر پست و مقام این همه به ندای وجدان بی‌ تفاوت باشد. آقای محمد جواد لاریجانی در شورای حقوق بشر می‌‌گوید هیچ بهایی به صرف بهایی بودن دستگیر و یا مورد شکنجه و آزار قرار نگرفته است. اجازه دهید بر اساس تجربه خودم در طول فعالیت در وزارت خارجه عرض کنم که چگونه رژیم ولایت فقیه حتی مسیحیان ایرانی‌ را به قتل رسانده چه برسد به بهایی‌ها که این رژیم هیچگونه حقی‌ برای آنها قائل نیست.

در سال ۱۹۸۹ من به عنوان کارشناس سیاسی در اداره کلّ امور سیاسی بین المللی وزارت امور خارجه مشغول به کار بودم. مدیر کلّ آقای کیا طبا طبا یی (داماد مداح معروف فخر الدین حجازی که در بارگاه خمینی گفت:"بگو که خودت هستی‌،" یعنی‌ با چاپلوسی به خمینی می‌‌گفت بگو که تو خود امام زمان هستی‌ و خمینی با غیض سخن او را قطع کرد) بود. یک روز منشی‌ آقای طبا طبا یی به من زنگ زد و گفت امروز سفیر نروژ با آقای طبا طبا یی ملاقات دارد و ایشان گفتند شما جهت صورت برداری از مذاکرات در این جلسه شرکت کنید.

با شرکت در آن جلسه برای اولین بار اسم مهدی دیباج به گوشم خورد. اصل موضوع این بود که سفیر نروژ به عنوان رئیس دوره‌ای اتحادیه اروپا فقط به خاطر نجات جان مهدی دیباج می‌‌خواست مراتب نگرانی اتحادیه اروپا را به مقامات جمهوری اسلامی گوشزد کند. در طول این جلسه سفیر نروژ گفت ما به شدت نگران جان مهدی دیباج هستیم و از دولت جمهوری اسلامی می‌خواهیم که هرچه زودتر او را آزاد کند. آقای طبا طبا یی هم در پاسخ گفتند ما مراتب نگرانی شما را به مقامات مربوط خواهیم رساند.

پس از این جلسه من بسیار کنجکاو شدم بدانم آقای مهدی دیباج چه کسی‌ هست. اول تصور کردم ممکن است ایشان یک فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی هستند. دست آخر متوجه شدم ایشان بخاطر گرایش به دین مسیحیّت در زندان وزارت اطلاعات است. به هر حال بر اثر فشارهای بین المللی آقای دیباج در زمستان ۱۹۹۴ آزاد شد ولی‌ در تابستان همان سال توسط وزارت اطلاعات ربوده شد و چند روز بعد جسد سلاخی شده او در پارکی‌ در تهران پیدا شد.

اکنون باید به آقای محمد جواد لاریجانی که بخاطر مشتی دلار این گونه با زیر پا گذاشتن ندای وجدان پا روی خون این بی‌ گناهان می‌‌گذارد چه گفت؟! آقای لاریجانی، من با مشاهده چنین جنایاتی از همکاری با این رژیم سر باز زدم و حتی برای گذران زندگی‌ در غربت مجبور به ماشین شویی شدم. به خدای ایران سوگند، ماشین شویی شرف دارد به اینکه انسان در شورای حقوق بشر ژنو حاضر شود و بر روی خون بی‌ گناهان پا بگذرد. شما را نمی‌‌دانم.
ادامه مطلب...

ضرورت تشکیل شورای رهبری جنبش سبز

تجربه ۲۲ بهمن نشان داد که جنبش سبز از نداشتن رهبری منسجم رنج می‌‌برد
‌ . جهت رفع این نقیصه پیشنهاد می‌‌شود یک شورای رهبری ۳۰ یا ۴۰ نفره در خارج از کشور با مرکزیت موسوی و کروبی و خاتمی در داخل تشکیل شود. نحوه انتخاب این شورا نیز از طریق آرا مردم در دنیای مجازی(اینترنت) می‌‌تواند انجام پذیرد. روال کار بدین صورت خواهد بود که هر کسی‌ که شناسنامه ایرانی‌ دارد میتواند بصورت شخص حقیقی‌ و یا حقوقی(نمایندگان احزاب و گروه‌های شناخته شده از مجاهدین گرفته تا احزاب ملی‌، مشروطه خواه، ملی‌ مذهبی‌، حزب مرز پر گهر، احزاب شناسنامه دار کرد، چپها و ...) با ذکر سوابق خود کاندید شود. از میان این همه کاندید ۳۰ یا ۴۰ نفری که بیشترین رای را می‌‌آورند به عنوان شورای رهبری جنبش در خارج به دنیا معرفی‌ خواهد شد و در کنار موسوی، کروبی و خاتمی در داخل بازوی دیپلماتیک جنبش در خارج خواهد بود.

این پیشنهاد چندین مزیت دارد، اول آنکه یک نوع تمرین دمکراسی می‌‌باشد، دوم آنکه اگر رژیم حتی موسوی و کروبی را دستگیر کند باز جنبش یک تکیه گاه بر آمده از آرا مردم دارد و سوم آنکه جنبش یک بازوی قوی جهت چانه زنی‌ با دولت‌های خارجی‌ خواهد داشت و چهارم آنکه جنبش از سر در گمی فعلی‌ و چه کنیم چه کنیم بیرون می‌‌آید.

این طرح باید از سوی شخص یا اشخاص شناخته شده نظیر سازگارا، گنجی، منوچهر محمدی یا دیگران با آن سوابق مبارزاتی مطرح شود تا هم توجه داخل را به خود جلب کند و هم از سوی فعالین خارج از کشور جدی گرفته شود. البته این یک نظر کلی‌ هست و احتیاج دارد تا بصورتی کارشناسانه مورد بررسی دقیق قرار گیرد.

درویش رنجبر
ادامه مطلب...

باز شدن گره تاریخی‌ ۱۴۰۰ ساله در عرض ۳۰ سال...

ما ایرانیها به نسبت مردم اروپا و دنیای غرب به طور کلی بسیار خوشبخت تر هستیم. آنها خیلی‌ بیش از ما و در زمان طولانی بیشتری در رنج و عذاب بودند تا به جدایی حکومت از مذهب رسیدند. بهترین خدمت خمینی به جامعه ایران این بود که یک گره ۱۴۰۰ ساله را باز کرد و اکنون می‌توان گفت این جماعت هیچ راه حلی‌ برای ایران مدرن و امروزی ندارد. جای علما در ایران فردا در همان حجره‌های تنگ و تاریکی‌ خواهد بود که در طول ۱۴۰۰ به زیست انگلی خود ادامه دادند. همین.
ادامه مطلب...

به آقای اسحاق آل حبیب، سفیر جمهوری اسلامی در نیو یورک...

آقای آل حبیب، مطمئن هستم من را بخوبی می‌‌شناسید. من درویش رنجبر همکلاسی شما در دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه هستم. همانطور که اطلاع دارید اولین ماموریت من در سال ۱۹۹۰ در ژنو بود. هنگامیکه متوجه شدم این رژیم در پوشش دیپلماتیک فعالین سیاسی خارج از کشور را ترور می‌‌کند از این رژیم بریدم. به محض بازگشت به تهران استعفا دادم. هزینه این استعفا را با بازداشت وزارت اطلاعات و ۱۳ سال آوارگی در خارج و حتا ماشین شستن برای خرج روزمره پرداختم. با همه این مصیبتها ایمان دارم که نزد وجدان خودم شرمسار نیستم. با توجه به شناختی‌ که از شما دارم، شما می‌‌توانید در حال حاضر که پاسپورت سیاسی در دست دارید و با رتبه سفارت(سفیری) در نیو یورک مستقر هستید به جنبش سبز مدنی ایران به پیوندید و نام خودتان را به عنوان اولین سفیری که به ملت پیوست در تاریخ ثبت کنید. به خدای ایران سوگند اگر شما چنین تصمیمی بگیرید بسیاری از ایرانیان آزادیخواه از شما حمایت خواهند کرد. نگران این نباش که رژیم خانه شما را در تهران مصادره می‌‌کند. این رژیم رفتنی هست ولی‌ این ملت ماندنی. سفیر احمدی نژاد و خامنه‌ای بودن چه افتخاری دارد؟ بیایید سفیر ۷۰ میلیون ایرانی‌ باشید. حالا خود دانی!
ادامه مطلب...

پایان تاریخ پیشتازی علما شیعه در ایران


در پی سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، فوکو یاما با نگارش کتاب جنجالی "پایان تاریخ"، لیبرال دمکراسی را به عنوان تکامل یافته ‌ترین شکل حکومتی که بشر از آغاز تاریخ تاکنون بخود دیده است معرفی‌ کرد.اکنون نیز که در فراسوی تحولات زنده و پویای فعلی‌، مرگ رژیم اسلامی در افقهای نه چندان دوردست پدیدار گشته به جرات می‌توان گفت زمان آن فرا رسیده است تا کتاب "پایان تاریخ پیشگامی علما شیعه در ایران " به نگارش در آید.
همگان می‌‌دانیم که نهاد روحانیت شیعه به شکل و ترکیب فعلی‌ از زمان صفویه در تمامی‌ تار و پود حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی‌ جامعه ایران ریشه دوانده است. بر شمردن یکایک صدماتی که تنیده شدن این نهاد بر پیکر جامعه ایران به بار آورده میتواند موضوع تحقیقی گسترده باشد که در این مجال تنگ حتا اشاره به سر خطهای آن نیز آسان نیست. نگاهی‌ گذرا به تحریرات شاخصترین مرجع شیعه ( علامه مجلسی) در قالب "بحار و الانوار" و یا "حلیت المتقین" چیزی بیش از هذیانهای بر آمده از دهان شخصی‌ تب زده دستگیر انسان نمی‌‌شود.
از نقش مخرب "علما" شیعه در دوران صفوی که بگذریم، باید گفت تحمیل قرارداد ترکمانچای علی‌ رغم کوششهای خردمندانه قائم مقام فراهانی جهت جلوگیری از چنین خسران بزرگی‌ به تمامی بر شانه مسئولیت علمای شیعه قرار دارد. آنها بودند که فتح علی‌ شاه قاجار را به جنگی نابرابر با روسیه فرستادند و موجب از دست رفتن بخشهای دیگری از خاک ایران شدند. آخوند‌های حاکم بر ایران امروز، با وقاحت تمام واقعه رژی(تحریم تنباکو توسط آیت اله شیرازی به منظور لغو قرارداد ناصر الدین شاه با انگلیس) را به عنوان سند ضدیت علما با استعمار به نو باوگان ما می‌‌اموزند ولی‌ از حقیقت تلخ قرارداد ترکمانچای که تمامیت ارزی ایران را خدشه دار نمود سخنی به میان نمی‌‌آورند. تاریخ را به رای خود تفسیر می‌‌کنند.
از عهد ناصری که موضوع تجدد محور گفتمان "علل عقب ماندگی جامعه ایران" قرار گرفت همواره روحانیت سنتی‌ به عنوان عامل بازدارنده و یا ترمزی در مقابل تجدد عمل کرده است. تاریخ هیچگاه ستمی را که از جانب علما شیعه بر زنده یاد رشدیه(بنیانگذار مدارس نوین در ایران) وارد شد فراموش نمی‌‌کند. هر زمان که جامعه فلک زده، تراخمی و عقب مانده ایران تلاش کرد برای رهایی از گنداب عقب ماندگی گامی‌ به جلو نهد سر و کله علما شیعه با فریاد و اسلاما پیدا شد. حکایت شیخ فضل اله نوری در این خصوص شهره خاص و عام هست.
متاسفانه به دلیل نفوذ این طبقه بر روح و روان جامعه ایران، دست کم در طول یک سد سال گذشته هم حاکمان و هم روشنفکران تا توانستند به آنها امتیاز(باج)دادند به حدیکه امروز خامنه‌ای مالک هست و نیست ایران شده است. رضا خان میر پنج برای تصاحب تاج شاهی‌ در مراسم عاشورا کاهگل به سر مالید تا دل علما را بدست آورد.‌ای کاش رضا شاه می‌‌توانست بجای ثبت و ضبط زمینهای شمال به تاسی‌ از آتا تورک به طور اصولی‌ حساب علما را از حکومت برای همیشه جدا می‌‌کرد.حتا بزرگمردی بنام مصدق نیز در مقطع کوتاهی‌ با آخوند کاشانی همراهی داشت. خوشبختانه مصدق بزرگتر از آن بود که دنیای مدرن را با شال سبز و سیاه اخوندی اشتباه بگیرد.
در طول دوران دیکتاتوری محمد رضا شاه، هم دیکتاتور و هم روشنفکران چنان به علما امتیاز دادند که در نهایت بلای خمینی بر ما نازل شد. "اعلاحضرت" وزیر در بارش(علم) را به دیدار آنها میفرستاد. نخست وزیر شاه(هویدا) از بودجه محرمانه به آنها حق و حساب می‌‌پرداخت. خمینی به عنوان طلبه خرده پا هنگامیکه با حق شرکت زنان در انتخابات مخالفت کرد(مخالفت با کا پیتو لاسیون و آن سخنرانی‌ کذا در خرداد ۱۳۴۲ بهره برداری از احساسات ملی‌ برای اهدافی واپسگرایانه بود) تنها زمانی‌ توانست از گیوتین محمدرضا شاه جان سالم بدر ببرد که جمعی از "علما" درجه اجتهاد او را امضا کردند.
حکایت روشنفکرانمان هم حکایت بس غمباری است. هرچند امثال صادق هدایت زیرکتر از آن بودند که به آخوند جماعت باج بدهند ولی‌ امان از "روشنفکرانی" نظیر جلال ال احمد("غربزدگی" و "خسی‌ در میقات" وزنه ال احمد را در جامعه امروز نشان می‌‌دهد. تاریک فکری که خود را روشنفکر جا زده بود). در پسامد ال احمد موجود ارتجاعی دیگری به نام شریعتی‌ با "اسلام علوی" ظاهر شد. شریعتی‌ کوره راه تاریکی‌ را به عنوان راه نجات پیش پای جوانان گذاشت. جالب است که او با وقاحت اعلام کرد" امضای هیچ اخوندی را پای قراردادهای استعماری نمی‌‌بینید". در هیاهو ی آن سخنرانیهای آتشین کسی‌ از او نپرسید آقای "دکتر" لطفا قدری در مورد نقش علما در جنگ دوم ایران روس و تحمیل قرارداد ترکمانچای توضیح بفرمایید.
اکنون با چنین پیشینه غمبار و ننگینی آیا فرصت آن فرا نرسیده که در فراسوی مرگ رژیم ولایت فقیه فصل پیشتازی علما در جامعه ایران برای همیشه بسته شود؟
درویش رنجبر darvishranjbar@gmail.com
ادامه مطلب...

بهارستان در خون



امروز دختر جوانی از قلب تهران با ضجه‌های حزن آلود خود فریاد به خون نشستن بهارستان را به گوش جهانیان رساند. اکنون تخت و بارگاه خامنه‌ای(بیت رهبری) بر دریائی از خون جوانان ایران شناور است. سر انجام لحظه تلخ رویارو یی نهایی فرا رسید. لحظه تلخ سرنوشت سازی که رژیم اسلامی ناچار شده وحشی گری خود را به تمامی‌ در انظار جهانیان به نمایش بگذارد. سر تا سر ایران از خون جوانان گلگون شده است. کجاست زنده یاد سعیدی سیر جانی تا "ضحاک ماردوش" را برایمان باز خوانی کند؟
اگر آیت اله منتظری به خمینی گفت اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرد اکنون باید به خامنه‌ای گفت شعبان بی‌ مخ‌های شما روی شعبان بی‌ مخ‌های شاه را سفید کرد. اوباش بسیجی‌ و قداره بندهای خامنه‌ای از کودک ده ساله تا نوجوان پانزده ساله، از زن و مرد جوان تا پیر زن و پیر مرد را از دم تیغ میگذرانند. راستی‌ چگونه خامنه‌ای جرات کرد قداره را از رو ببندد و تمام قد در مقابل میلیونها ایرانی‌ بی‌ دفاع و بپا خواسته به ایستد و هم چنان خون بریزد؟
بنظر من پاسخ این سال در دو نکته اساسی‌ نهفته است. نخست آنکه مشاورین این آیت اله خون ریز به او یادآوری کردند که رژیم شاه با دادن امتیازات پی در پی به مخالفان خود سقوط کرد. بنا بر این کوچکترین امتیاز دهی‌ به مخالفان سبب فرو پاشی تدریجی‌ رژیم خواهد شد. با اتخاذ این خط مشی، رژیم ممکن هست بتواند از طریق سرکوب شدید چند صباحی به عمر ننگین خود بیافزاید ولی‌ به گواه تاریخ رژیمی‌ که چنین آشکارا به ریختن خون شهروندان خودش می‌‌پردازد با چه مقبولیتی میتواند حکومت کند؟ سقوط چنین رژیمی‌ حتمی هست.
دومین دلیلی‌ که خامنه‌ای جرات کرده و این چنین بی‌ محابا خون می‌‌ریزد در مرغدلی شخصی‌ به نام خاتمی نهفته است. در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ که خیزش مدنی تنها به بدنه دانشجو ایی و یکی‌ دو خیابان در تهران محدود بود همین آیت اله خون ریز چنان وحشت زده شد که گفت "اگر عکس من را هم پاره کردند کاری نداشته باشید". اگر خاتمی در ۱۸ تیر خیانت نمی‌‌کرد میتوانست دست کم امتیاز دندانگیری به نفع جنبش مدنی کسب کند و از طرف دیگری امروز خامنه ای‌ جرات نمی‌‌یافت این چنین بی‌ باکانه خیابانهای ایران را از خون جوانان گلگون کند.
اصلاح طلبان(بخوانید فرصت طلبان) دوران خاتمی از رای مردم فقط و فقط در راه رسیدن به جاه و مقام بهره بردند و امروز خودشان هم در آتش خیانتی که به ملت کردند می‌‌سوزند. نظریه پرداز آنها (حجاریان)به درستی‌ تز "فشار از پایین و چانه زنی‌ از بالا" را مطرح کرد ولی‌ آنچه در طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی شاهد بودیم فقط چانه زنی‌ از بالا بود، آنهم نه چانه زنی‌ برای مطالبات مدنی و حقوق مردم بلکه چانه زنی‌(گدایی) برای تصاحب چند کرسی مجلس فرمایشی.تاریخ نقش غیر مستقیم خاتمی را در خون هایی که اکنون ریخته میشود فراموش نخواهد کرد.
درویش رنجبر
ادامه مطلب...

گل به دروازه خودی

به نظر می‌‌رسد این بار شاکله استبداد با محاسبات غلط به دروازه خودی گل زد. چنانچه میر حسین موسوی و مهدی کروبی به مسئولیت تاریخی‌ که بر دوش دارند عمل کنند نه تنها گذشته تاریک خود را نزد وجدان ملی‌ جبران خواهند کرد بلکه نام بسیار نیکی‌ در تاریخ بجا خواهند گذاشت . خا تمی‌ به مسئولیت تاریخی‌ خود عمل نکرد و در یک لحظه حساس(۱۸ تیر ۱۳۷۸) مردم را در مقابل شاکله استبداد تنها گذاشت. خیانت واژه مورد علاقه من نیست ولی‌ ناگزیرم ذکر کنم که خا تمی‌ به رای مردم خیانت کرد.
اکنون جهشی به مراتب بسیار بزرگ تر از ۱۸ تیر در حال شکل گیری هست. توده مردم به میدانی سرنوشت ساز وارد شده ا‌ند. این میدان، مبارزه مسالمت آمیز برای رسیدن به حقوق شهروندی و در یک روند تدریجی‌ برای استقرار دمکراسی می‌‌باشد. در حقیقت خیزش مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ با افت و خیز‌های فراوانی‌ که در طول ۱۲ سال گذشته طی کرده همچون فولادی آبدیده مسیر سنگلاخ و دشوار خود را در راه رسیدن به آزادی و دمکراسی ادامه میدهد.
آنچه مسلم هست شاکله استبداد به هیچ وجه حاضر نیست دوم خرداد دیگری را تحمل کند. اکنون ما در شرایطی هستیم که مردم نمی‌‌خواهند ولی‌ رژیم می‌‌خواهد خود را با زور تحمیل کند. توده مردم عاصی‌ و خشمگین
بدون سازماندهی در مقابل اقلیت سازمان یافته و مسلح به تمامی‌ امکانات مالی و سرکوب قدرتی‌ محسوب نمی‌‌شوند. پرسش اساسی‌ در این لحظه حساس این هست. آیا موسوی و کروبی حاضر هستند نقش تاریخی‌ خود را ایفا کند؟

آیا موسوی و کروبی حاضر هستند همانند ستار خان و باقر خان "مشروطه" را از گزند استبداد محمد علی‌ شاهی‌ به سر منزل مقصود برسانند؟ ایران منتظر گشایش هست.
در طول یک سد سال گذشته فقط پنج چند فرصت استثنایی(۱۹۰۷، ۱۹۴۵، ۱۹۵۵، ۱۹۷۸ و ۱۹۹۷) در اختیار ملت ایران بوده است. امروز یکی‌ از آن فرصتها است. باقر خان و ستار خان را تنها نگذاریم. امروز باید از" انقلاب" به "آزادی" قدم بر داریم.
ادامه مطلب...

وقاحت اخوندی


در نوشته پیشین گفتم خامنه‌ای احمدی نژاد را مطلوبترین "ریس جمهور" می داند چون هیچ کسی‌ مانند احمدی نژاد حاضر نیست از سر بندگی بر دست رهبر بوسه بزند. اکنون رژیم ولایت فقیه انتخاب خود را کرده است.
بر کسانی‌ که به شرکت گسترده مردم تاکید داشتند حرجی نیست. آنها فکر میکردند می‌‌توان یک رژیم خود سر و سرکوبگر را در یک فرایند فرسایشی از عرش به فرش کشید. نتیجه "انتخابات" همه را به شگفتی وا داشت. جای تعجبی نیست. مگر از یک گروه مافیا که تمامی‌ قدرت و ثروت را در انحصار خود دارد جز این می‌‌توان انتظار داشت؟
روبه پیر(رفسنجانی‌) زوزه کشید و به "رهبر" نامه نوشت. کروبی وزیر زن(جمیله کدیور) تعین کرد. موسوی از تشکیل معاونت حقوق بشر خبر داد. در هیا هوی این شور و غوغا و حضور جوانانی که به تمنای یک ذره آزادی تا ۴ صبح در خیابانها با شال سبز پای کوبی کردند همگی‌ از یک نکته غافل شدند.
لحظه مرگ یک رژیم دیکتاتوری زمانی‌ هست که بخواهد"حتا"اندکی‌ تن به تغیرات (اصلاحات) بدهد. اصلاحات یا تغیرات تدریجی‌ در یک رژیم دیکتاتوری یعنی‌ مرگ آن رژیم.
اگر شما به جای خامنه‌ای بودید کدام یک را انتخاب می‌‌کردید؟ مرگ یا تغییر تدریجی‌؟
ادامه مطلب...

زوزه های روباه پیر(به بهانه نامه رفسنجانی‌ به خامنه ای)


هنگامیکه رفسنجانی‌ پس از مرگ خمینی با صحنه پردازی, عمامه (تاج) ولایت را بر سر خامنه‌ای نهاد و به فاصله کوتاهی‌ با پوشیدن ردای ریئس جمهور در راس قوه مجر یه قرار گرفت همه اسباب یکه تازی برای او فراهم بود.۱- خمینی به عنوان شاهین ترازوی موازنه قوا میان جناح‌های حکومت در بستر خاک آرمیده بود،۲- با تغییر قانون اساسی‌ و حذف پست نخست وزیری به نقش تشریفاتی ریئس جمهور که به مدت هشت سال بر عهده خامنه ای نهاده شده بود پایان داده شد،۳- ردای ولایت که بقول مهندس بازرگان تنها بر قامت خمینی دوخته شده بود بر تن خامنه ای که یک شبه از حجت الا سلامی به آیت الهی ارتقا داده شد، زار میزد. همه این عوامل به رفسنجانی‌ چنان فرصتی داد که به راستی‌ می‌توان او را قدرتمندترین مرد صحنه سیاست ایران در طول هشت سال ریاست جمهوری تلقی‌ کرد.
هرچند رفسنجانی‌ سعی‌ کرد با جعل عنوان "سردار سازندگی" جایگاهی معادل امیر کبیر در تاریخ ایران برای خود جستجو کند ولی‌ هشت سال ریاست او بر قوه مجر یه به گواهی تاریخ بجز فساد و سرکوب دستا وردی نداشته است. ماشین سرکوب با هدایت علی‌ فلاحیان و سعید امامی چنان بی‌ پروا به "کشتار درمانی" دگر اندیشان، نویسندگان و فعالین حقوق بشر در داخل و خارج از کشور پرداخت که تنها رسوایی دادگاه میکونوس توانست تا حدودی چرخ دنده‌های این ماشین را کند نماید. فساد مالی و اداری چنان گسترده شد که داشتن اسکله‌های خصوصی عوامل رژیم از جمله آقا زاده‌ها برای ورود قاچاق کالا تحت عنوان "فعالیت اقتصادی" اظهر من الشمس شده بود. سکوت قبرستانی هشت سال دولت رفسنجانی‌ که تنها زیر سایه سنگین سرکوب میسر شده , جامعه را به نقطه انفجاری نزیک کرده بود که فقط "جنبش اصلاحات" توانست رژیم را از لبه پرتگاه نجات دهد.
رفسنجانی‌ بسیار کوشید حتا از طریق تغییر قانون اساسی‌ دوران یکه تازی خود را همیشگی‌ کند، ولی‌ با همه "زرنگی" به دلیل بینش تنگ اخوندی نتوانست پویایی جامعه ایران را درک کند. نتوانست این موضوع را درک کند که بقول دکتر داریوش همایون در یک سد سال گذشته هیچ ملتی‌ به اندازه ایرانیها برای رسیدن به آزادی و ترقی این همه خود را به آب و آتش نزده است. رفسنجانی بر حسب زرنگی همیشگیش ابتدا خود را با جنبش اصلاحی همراه نشان داد و منافقانه سعی‌ کرد این امر را کتمان کند که دوم خرداد بر آیند هشت سال حکومت سیاه او و رژیم ننگین اسلامی در کل بوده است. البته مردم با رای که در انتخابات مجلس ششم به او دادند سیلی‌ محکمی بر صورت او نواختند. ولی‌ مگر پر رویی خاص اخوندی اجازه داد سوزش این سیلی‌ را حس کند؟
در طول دوازده سال گذشته توازن واقعی قدرت(علی‌ رغم "انتخاب" او به ریاست خبرگان) در سیستم پیچیده حکومت اسلامی گام به گام به ضرر رفسنجانی‌ به هم خورده است. خامنه ای که قرار بود نقش بسیار ناموزون خمینی را بازی کند بتدریج و در یک فرایند بیست ساله اهرمهای قدرت بیشتری را در اختیار گرفت. بنا بر قول معروف که قدرت مطلق فساد مطلق می‌‌آورد خامنه‌ای حاضر نیست کس دیگری را در عرش کبریأی خویش انباز نماید. برای خامنه‌ای شخصی‌ مانند احمدی نژاد که از سر بندگی بر دست رهبر بوسه میزند به مراتب ریئس جمهور مطلوبتری می‌‌باشد.
"سردار سازندگی" اکنون که در هنگامه هیا هوی نمایش انتخابات هر چه بیشتر آبرو باخته می‌ شود همچون روبه پیر زوزه میکشد: "یادت میاد ما سه یاور خمینی بودیم؟ یادت میاد با هم پدر بنی‌ صدر را در آوردیم؟ یادت میاد...؟"

در یک نظام دمکراتیک ریئس به شمول مشرو عیت مردمی میتواند از مجموعه زیر دست خود خواهان پاسخ باشد. آیا رفسنجانی‌ به عنوان ریئس مجلس خبرگان که قرار هست بر عملکرد رهبری نظارت داشته باشد این جرات را دارد تا اگر خامنه ای نامه او را به دلیل "مصلحت نظام" بی‌ پاسخ گذاشت درخواست تشکیل جلسه ویژه خبرگان را بدهد؟ گمان نمی‌‌کنم.
ادامه مطلب...

بیرون زدن دمل‌های چرکین بعد از ۳۰ سال

سر انجام پس از ۳۰ سال حکومت یک گروه ۲۰۰-۳۰۰ نفره بر پهنای ایران زمین در پوشش دینکاری، تظاهر به ساده زیستی‌، حمایت از محرومان، و سرکوب شدید تحت عنوان حفظ ارزش‌های "الهی"، کارزار "انتخاباتی" که چیزی بیش از جنگ گرگ‌ها نبوده نیشتری بر دمل چرکینی محسوب میشود که در طول سالها حکومت فقها بر پیکر نحیف ایران فرو رفته است.
۳۰ سال پرده پوشی، ۳۰ سال تظاهر و نفاق، ۳۰ سال مردم فریبی، ۳۰ سال چپاول هست و نیست ایران زمین، ۳۰ سال خودکامگی، ۳۰ سال فقر و نکبت، ۳۰ سال خفت ملی‌، ۳۰ سال سنگسار ، ۳۰ سال تحقیر ملی‌ در سطح جهانی‌ میراث مردی به نام خمینی هست.
هر چند سایه ننگین این مرد هنوز بر صحنه سیاست و مناسبات بازی قدرت میان جناح های حاکم سنگینی‌ می‌کند ولی‌ در کارزار "انتخاباتی" کنونی با توجه به نیشتری که بر دمل چرکین ۳۰ سال حکومت فقها وارد آمد، به ضرس قاطع می‌توان گفت جامعه ایران در فردای برگزاری نمایش انتخاباتی رژیم ولایت فقیه جامعه‌ای دیگر شده است.
چرک و خون ناشی‌ از این دمل چرکین بر پیکر جامعه روان شده است. دیگر بحث این نیست که احمدی نژاد از فرط ساده زیستی‌ ناهار خود را به دفتر ریاست جمهوری می‌‌آورد تا مبادا از "بیت المال" ناهاری صرف کرده باشد، دیگر بحث این نیست که موسوی از الودگی مالی پاک و منزه بوده و مدرک دکترای خانم او مثل دکترای کردان جعلی نبوده، دیگر بحث این نیست که کروبی از شهرام جزایری چقدر پول گرفته، دیگر بحث این نیست که محسن رضایی در کجای این جدول فساد و سرکوب قرار گرفته، بحث اصلی‌ این خواهد بود که چگونه می‌توان این دمل چرکین را از پیکر جامعه پاک کرد. آن روز نزدیک هست.
ادامه مطلب...

علائم پیری یک نظام سترون(به بهانه مناظره میر حسین موسوی و احمدی نژاد)



رمز ماندگاری نظام‌های دمکراتیک چیست؟ در نظام‌های دمکراتیک که تفکیک قوا به معنی‌ واقعی‌ تدوین شده و مطبوعات آزاد به عنوان رکن چهارم دموکراسی ناظر بر عملکرد دولتمردان(و دولت زنان) بوده و هیچ مقام اجرایی مادام العمری وجود ندارد اصلاحات بطور منظم و متناوب به پویایی نظام منجر گشته و به دوام پر نشاط آنها مدد می‌‌رساند. بر عکس در رژیم‌های خودکامه خصوصا ایدئولوژیک و مذهبی‌ که بنیان آنها بر تناقض و سرکوب قرار گرفته به لحاظ ساختار غیر دمکراتیک هیچ گونه ساز و کاری که بتواند به پویایی و دوام نظام یاری رساند وجود ندارد. نبود چنین ساز و کاری اینگونه رژیم‌ها را دچار سترون(ناا زایی) می‌کند.ویژه گی یک نظام سترون بر اساس قانون طبیعت، تولد، جوانی، پیری و مرگ می‌‌باشد. این روند چهار گانه حتا اگر یک صد سال هم طول بکشد سر انجامی جز نابودی کامل ندارد چون باز تولیدی موجود نیست.
مناظره میر حسین موسوی و احمدی‌نژاد سر تا پا بازتاب رژیم سترونی بوده که به مرحله پیری زود رس رسیده است. در تاریخ سیاسی و اجتمایی جوامع مختلف ۳۰ سال عمر چندان طولانی محسوب نمی‌‌شود. رژیم سترون شوروی سابق به ۷۰ سالگی هم رسید ولی‌ سر انجامی جز نابودی نداشت.
پرده دری هایی که در این مناظره شد و پنجه هایی که به صورت‌ها کشیده شد نشان میدهد که رژیم دیگر چیز زیادی در چنته نداشته و کف گیر حسابی‌ به ته دیگ خورده است. احمدی نژاد به طرز بی‌ سابقه‌ای قسمتی‌ از مفاسد رژیم را به روی دایره ریخت. البته همگان می‌‌دانند که این امر نه از سر دلسوزی برای ملت بلکه بر سیاق همیشگی‌ خودش برای جلب آرای مردم و در حقیقت مردم فریبی بوده و گرنه دولت احمدی نژاد هم کمتر از دولتهای پیشین فاسد نیست. ماجرای "دکتر کردان" و سردار میلیاردی(صادق محصولی) و همچنین گم شدن میلون‌ها دلار در دولت احمدی نژاد را کسی‌ از یاد نخواهد برد.
پرونده موسوی و "یاران " او به حد کافی‌ سیاه هست . موسوی و یارانش کسانی هستند که باید قبل از مرگشان برای آنها فاتحه خواند. نام بردن از مفاسد خانواده رفسنجانی و دیگر پایوران رژیم نظیر ناطق نوری ‌، که به راستی‌ ‌ از ستون های رژیم محسوب می‌ شوند ، توسط احمدی نژاد آنهم در چنین برنامه ایی که میلیونها ایرانی‌ آن را مشاهده کردند اگر چیزی بیش از پیری یک رژیم سترون تلقی‌ نشود پس چه میتواند باشد؟ احمدی نژاد اکبر گنجی نیست که در لفافه "عالی‌ جناب سرخپوش" را بنویسد و بعد هم به تاوان آن "افشاگری" تا هم آغوشی با مرگ پیش برود.

ادامه مطلب...

به بهانه دیدار با منوچهر محمدی در لس انجلس
چندی پیش جناب آقای منوچهر محمدی از اینجانب تلفنی دعوت کرد تا چنانچه در زمینه نقش سفارتخانه ها و نمایندگیها ی رژیم اسلامی در ترور فعالین سیاسی خارج از کشور اطلاعاتی‌ دارم در برنامه تلویزیونی کانال یک با هموطنان گرامی‌ در میان بگذارم. این دعوت سبب شد تا مسافت ۲۰۰ کیلومتری محل زندگیم را تا لوس انجلس با شوق اولین دیدار با منوچهر بی‌ وقفه طی کنم.
درست به خاطر دارم که نخستین بار نام و صدای منوچهر را در زمستان ۱۳۷۷ از طریق رادیوی موج کوتاه هنگامیکه سالها تبعید ناشی‌ از ظلم و جور دستگاه ولایت فقیه را در پاکستان سپری می‌کردم شنیدم. در همان مصاحبه منوچهر از لزوم جدایی دین از سیاست و مبارزه در راه برقراری یک حکومت دمکراتیک سخن به میان آورد. از آن به بعد اخبار فعالیتهای منوچهر در راه رسیدن به آزادیهای سیاسی را پیگیری می‌کردم.
۱۸ تیر ۱۳۷۸ اوج مقابله شاکله استبداد با دانشجویان آزادی خواه به رهبری منوچهر بود. شجاعت و شهامت او در به حرکت در آوردن جنبشی که پایه‌های رژیم ولایت فقیه را به لرزه در آورد و سبب شد که در اوج درماندگی ولی فقیه، وزارت اطلاعات تنها در مورد منوچهر محمدی شش اطلاعیه صادر کند تحسین و تقدیر میلیونها ایرانی‌ آزادی خواه و به تنگ آماده از دست رژیم را به همراه داشته باشد.
داستان مرارتهایی که خانواده محمدی ها در راه مبارزه تحمل کردند و اوج غم انگیز آن قتل زنده یاد اکبر محمدی به دست دژخیمان ولی‌ فقیه بود همگان شنیده ا‌ند. آگاهی‌ از دشواریها و شهامتی که لازمه مبارزه‌ با رژیمی مسلح به ایدئولوژی مذهبی‌ در کنار فداکاری زنده یاد اکبر محمدی در راه آرمانهای آزادی خواهانه ملت ایران شوق دیدار منوچر را دو چندان کرد.
تقریبا سه روز و دو شب را با منوچهر گذراندم. من سرا پا گوش بودم و او هر آنچه از خاطرات خودش می‌ گفت بسیار شنیدنی و آموزنده بود. بسیاری از خاطرات را تعریف کرد که بنا به ملاحظات فعلی و شرایط مبارزاتی کنونی‌ در هیچ رسانه ایی مطرح نمیکند.
جدای از کم و کیف ملاقات و هم چنین شرکت در برنامه تلویزیونی کانال یک، نکته جانبی این دیدار که عمدتا به روحیات ما ایرانیها بر میگردد و اکنون دیگر سخنی کلیشه ایی شده است همانا ارج نهادن به اسطوره‌های ملی‌ پس از مرگ آنها می‌باشد.
تا پیش از این دیدار من تصور می‌کردم منوچهر با پشتیبانی‌ ایرانیهای آزادی خواه در خارج، از یک زندگی‌ نسبی‌ بر خوردار هست. هنگامی که دیدم این اسطوره ملی‌ حتا یک خودرو معمولی‌ ندارد و در سطح شهر با اتوبوس آمد و شد می‌کند و مهمتر آنکه به اتفاق دو خواهرش، نسرین و سیمین ، در یک آپارتمان محقر یک خوابه به سر میبرد و با دشواری میتوانست پذیرائ یک مهمان از شهر دیگری بشود، به همه چیزمان تاسف خوردم. آیا باید منتظر میماندیم تا منوچهر هم مثل اکبر در زندان ولی فقیه جان میداد تا پس از مرگش برایش اعلامیه صادر کنیم!
ادامه مطلب...

هنگامیکه ریش جای ریشه را می‌گیرد
در پا ییز ۱۳۶۵ در حالیکه من دانشجوی سال دوم دانشکده روابط بین الملل وابسته به وزارت امور خارجه بودم، تعداد پنج نفر از دانشجویان از جمله اینجانب بر اساس کیفیت تحصیلی‌ خصوصا نمره زبان خارجی‌ جهت کار آموزی در اجلاس سالیانه مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد به نیو یورک اعزام شدند. از این جمع پنج نفره بعد ها دو نفر به مقامات عالی‌ در رژیم ولایت فقیه رسیدند. آقای محمد رضا البرزی ( ظاهرا چون در رژیم پیشین پدرش با آقای خامنه ایی سر و سری داشته از همان اول پس از خاتمه تحصیلات با مقام مدیر کلّ امور سیاسی بین‌المللی شروع به کار کرد) دو دوره به سفارت رسیدند، اولین بار سفیر حکومت اسلامی در برن (سویس) و دومین بار باز هم در سویس ولی‌ در مقام سفیر نزد دفتر سازمان ملل متحد در ژنو. آقای البرزی قبول سفارت در کشورهای اسیایی و آمریکای لاتین را کسر شان خود می‌‌دانست. پیشنهاد سفارت در یک کشور افریقایی به نحوی توهین به او تلقی‌ میشد. نفر دوم آقای مجید صادقی دولت آبادی است، با توجه به آخرین خبری که کسب کردم او به مقام سر کنسول حکومت اسلامی در لاهور پاکستان منصوب شده است. بر اساس شناخت شخصی‌ که از آقای مجید صادقی دولت آبادی در نیو یورک دارم وی دعای کمیل را خیلی‌ با سوزو گداز و صوت خوش هم میخواند.
مشاهده جو نمایندگی حکومت اسلامی در نیو یورک برای من به عنوان دانشجوی کار آموز بسیار قابل توجه بود. آقای سعید رجایی خراسانی سفیر بودند ولی‌ کل نمایندگی از یک بدنه کارشناسی و متخصص خالی‌ بود. جای خالی‌ آن را آقای رجایی خراسانی با قر آن خواندن در جلسات صبحگاهی که از ساعت ۹ الی‌ ۱۰ بر گذار می‌‌شد، پر می‌‌کرد. در کنار این امداد "غیبی" چند نفر دانشجوی مقیم نیو یورک هم به عنوان کارمند محلی در آنجا مشغول کار بودند. از جمله این دانشجویان که بعد‌ها یکی‌ از سر شناس‌ترین دیپلماتهای حکومت اسلامی شد آقای محمد جواد ظریف بود. دیگر دانشجویان مانند محمد امیر خیزی و محمد زمانی‌ به تهران باز گشتند و خیلی‌ تلاش کردند همچون ظریف جای پای محکمی در وزارت خارجه پیدا کنند ولی‌ ظاهراً الطاف ولایت فقیه شامل حال آنها نشد. در میان این دانشجویان مجتبی امیری تقریبا غضنفر آنها محسوب می‌‌شد.
ورود ما دانشجویان از تهران، این تصور را بوجود آورده بود که این افراد(یعنی‌ ما) در آینده نزدیک مقامات بالای وزارت خارجه را اشغال خواهند کرد و اگر قرار هست برای خودمان نان و آبی‌ تضمین کنیم بهتر هست دل اینها را بدست آوریم. به همین خاطر مسابقه در دعوت ما دانشجویان جهت صرف ناهار در روز‌های یکشنبه بالا گرفته بود. آقای ظریف در نیو جرسی اقامت داشت و به مناسبت صرف ناهار در منزل او فرصت دیدار از نیو جرسی هم فراهم شد.
در میان این دعوت‌ها میتوانم بگویم تنها یک دعوت بدون هیچ چشمداشتی انجام شد و آن هم دعوتی بود که کارمند دفتری نمایندگی به عمل آورد. به همین دلیل نیز او بی‌ تکلف سفره دل را باز و این چنین پیش درامد کرد:" یک روز تعطیل می‌خواستم ریشم را مرتب کنم ولی‌ تیغ از دستم در رفت و ریشم به صورتی‌ شد که ناچار شدم صورتم را با تیغ کاملا اصلاح کنم. فردا صبح که رفتم سر کار آقای رجایی خراسانی با دیدن صورت اصلاح شده گفت همین الان میری یه عکس میگیری میاری تا به تهران ارسال کنم و بدونند که چه کارمندی از تهران به اینجا فرستادند."
ادامه مطلب...

رژیم اسلامی از کجا تا به کجا(به بهانه بیانیه حقوق بشری میر حسین موسوی)


درویش رنجبر(دیپلمات اسبق ج.ا) darvishranjbar@gmail.com
به بهانه بیانیه حقوق بشری میر حسین موسوی.

در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی کاندیداها ایی که میخواستند در نمایش انتخاباتی رژیم شرکت کنند برای جلب آرا مردم بر روی دو مورد بیشترین مانور را میدادند، نخست سابقه زندان در زمان شاه و دوم پیروی از "خط امام".نه تنها هیچکس از کوروش به عنوان بنیانگذار اولین اعیلامیه حقوق بشر یاد نمیکرد بلکه بقول خلخالی "کوروش در جوانی راه زنی‌ پیشه کرد". امروز همان کارگزارانی که در تحکیم پایه های استبدادی این رژیم بسیار کوشیدند ناگهان به صرافت افتادند که در قرآن از کوروش بنام ذوالقرنین یاد شده است. ناگهان به صرافت افتادند که باید به "سنن ملی‌" احترام گذشت و نباید همچون آيت الله خزعلی از جایگزینی "عيد غدیر" بجای نوروز سخن گفت. ناگهان به صرافت افتادند که در دنیای امروز چیزی بنام حقوق شهروندی هم وجود دارد و حکومت نباید در زندگی‌ خصوصی‌ مردم دخالت کند. و سر انجام اینکه ناگهان به صرافت افتادند که ایران کشوری هست متشکل از اقوام گوناگون با مذاهب متفاوت.میر حسین به اعلامبه جهانی‌ حقوق بشر استناد کرده و به کلی‌ گویی‌های عوام پسند مانند "حق حيات" و "حق امنیت" می‌‌پردازد ولی‌ حاضر نیست به حق آزادی مذهب که در همین اعلاميه جهانی‌ به رسمیت شناخته شده است اشاره کند. حاضر نیست به صراحت اذعان کند که در دنیای متمدن امروز نباید کسی‌ را به" جرم" ارتداد به دیار عدم فرستاد.ایشان در بخش دیگری از بيانيه "بسیار مهم" خود از رفع گزینش‌های عقیدتی‌سیاسی "ناروا" سخن میگوید. به زعم میر حسین، گزینش‌های عقیدتی‌سیاسی روا که مفسرین آن گزمه‌های ولی‌ فقیه هستند محل هیچ ایرادی نیست. نگاه اجمالی‌ به بیانیه ایشان گویای دو واقعيت ملموس می‌‌باشد:۱-حکومت سرکوبگر "جمهوری اسلامی" بطورعام و کاندیدا‌های نمایش انتخاباتی بطور خاص بر این امرواقف بوده که مردم تا چه میزانی‌ از این رژیم منزجر هستند و بنا بر ضرورت کشاندن مردم پای صندوق‌های رای لازم است در ظاهر تا حد ممکن از آنچه ماهیت واقعي رژیم را تشکیل میدهد فاصله گرفت.۲-بین مردم و حاکمیت چنان شکاف عمیقی وجود دارد که نمیتوان آن را با چنین بيانيه هاي تبلیغاتی بی‌ پایه و اساس پر کرد. دستگاه ولایت فقیه بخوبی آگاه هست که این فاصله عمیق تنها با زور سرنیزه پر میشود، بنا بر این پس از انجام نمایش انتخاباتی در بر همان پاشنه گذشته خواهد چرخید وموضاعاتي نظیر حقوق شهروندی، حقوق اقوام ایرانی‌، احترام به سنن ملی‌ چیزی بیش از شوخی‌ انتخاباتی نیست.
ادامه مطلب...

چالشهای رژیم واپسگرای "جمهوری اسلامی" با الزامات دنیای مدرن


ورود خميني گلوله اي بود که از اعماق تاريک قرون وسطا به ايران اواخر قرن بيستم پرتاب شد. اگر الزامات و ويژگيهاي سياسي،اجتماعي وفرهنگي جهان مدرن در کار نبود, بدون شک حکومت مطلوب خميني بر اساس آموزه هاي کتاب ولايت فقيه همانا خلافت اسلامي به سبک وسياق امارت اسلامي طالبان بود .
در حقيقت خميني مشتاق بود راهپيماییهاي توده مردم در پاییز و زمستان 1357
را به مثابه "بيعت" تلقي کرده وخلافت اسلامي خود را برقرار نمايد
خميني ناچار شد بين افکار و نظريات ارتجاعي خود و الزامات دنياي مدرن نظير رفراندوم،انتخابات،تشکيل پارلمان وتدوين قانون اساسي پلي بزند که حاصل آن ايجاد ساختاري کج و معوج و پر تناقض به نام "جمهري اسلامي" بود.در خصوص اينکه انتخابات در رژيم واپسگراي اسلامي آزاد نبوده و همواره به مثابه پوشش تزئيني بر ماهيت استبدادي رژيم عمل کرده، بسيار گفته و نوشته شده است. تقريبا" همه ناظران سياسي بيطرف بر انتخابات غير رقابتي و مهندسي شده در حکومت اسلامي اذعان دارند.عليرغم همه تمهيداتي که رژيم بکار گرفته است تا با برگزاري انتخابات هدايت شده نوعي مشروعيّت غير قدسي(در کنار مشروعيّت الهي که براي خود قائل هست) دست و پا کند، به دليل تضاد ماهوي رژيم اسلامي با اصل انتخابات بعنوان يکي از ساز و کارهاي دمکراسي گاه تبعاتي گريبانگير رژيم مي گردد که گوشه هایی‌ از فساد و آشفتگي دروني نظام بر ملا مي شود
رقابت،بازنگري و نقد عملکرد دولت يا دولتهاي پيشين اساسا" يکي از ويژگيهاي روند انتخاباتي در حکومتهاي مبتني بر اصول دمکراتيک ميباشد. نامزدهاي دستچين شده رژيم در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به منظور جلب نظر مردم تا حد ممکن به عملکرد دولت احمدي نژاد تاختند. اين امر از يک سو نشان مي دهد که رقابت بين نامزدهاي خودي جدّي بوده و از سوي ديگر به لحاظ تضاد ماهوي يک رژيم استبدادي با اصل انتخابات آزاد ,حکومت اسلامي دچار مخمصه اي مي گردد که خامنه ای در سفر اخير خود به کردستان ناچارمي شود به نامزدهاي انتخاباتي هشدار دهد تا از سياه نمائي اوضاع کشور پرهيز کنندانتخابات به مثابه يکي از الزامات دنياي مدرن همانند بختکي هر چهار سال يکبار بر پيکر نظامی واپسگرا وعقب مانده فرود مي آيد. همانطور که خميني آرزو داشت بتواند فارغ از دغدغه هاي جهان نوين امارت اسلامي خود را بنا کند،جانشينان او نيز آرزو ميکنند که مي توانستند الزامات دنياي امروز را ناديده گرفته وبدون نگراني از اينکه هر چهار سال يکبار احتمال" خوابشان کمي آشفته شود با آسودگي خيال به حکومت مستدام خود ادامه دهند. چنين آرزوئي مي توانست محقق شود چنانچه رژيم اسلامي دست کم يک سده زودتر به دنيا مي آمد
ادامه مطلب...