محمد جواد لاریجانی و وجدان نداشته (درویش رنجبر)

من حقیقتاً تعجب می‌‌کنم چگونه یک انسان حاضر می‌‌شود بخاطر پست و مقام این همه به ندای وجدان بی‌ تفاوت باشد. آقای محمد جواد لاریجانی در شورای حقوق بشر می‌‌گوید هیچ بهایی به صرف بهایی بودن دستگیر و یا مورد شکنجه و آزار قرار نگرفته است. اجازه دهید بر اساس تجربه خودم در طول فعالیت در وزارت خارجه عرض کنم که چگونه رژیم ولایت فقیه حتی مسیحیان ایرانی‌ را به قتل رسانده چه برسد به بهایی‌ها که این رژیم هیچگونه حقی‌ برای آنها قائل نیست.

در سال ۱۹۸۹ من به عنوان کارشناس سیاسی در اداره کلّ امور سیاسی بین المللی وزارت امور خارجه مشغول به کار بودم. مدیر کلّ آقای کیا طبا طبا یی (داماد مداح معروف فخر الدین حجازی که در بارگاه خمینی گفت:"بگو که خودت هستی‌،" یعنی‌ با چاپلوسی به خمینی می‌‌گفت بگو که تو خود امام زمان هستی‌ و خمینی با غیض سخن او را قطع کرد) بود. یک روز منشی‌ آقای طبا طبا یی به من زنگ زد و گفت امروز سفیر نروژ با آقای طبا طبا یی ملاقات دارد و ایشان گفتند شما جهت صورت برداری از مذاکرات در این جلسه شرکت کنید.

با شرکت در آن جلسه برای اولین بار اسم مهدی دیباج به گوشم خورد. اصل موضوع این بود که سفیر نروژ به عنوان رئیس دوره‌ای اتحادیه اروپا فقط به خاطر نجات جان مهدی دیباج می‌‌خواست مراتب نگرانی اتحادیه اروپا را به مقامات جمهوری اسلامی گوشزد کند. در طول این جلسه سفیر نروژ گفت ما به شدت نگران جان مهدی دیباج هستیم و از دولت جمهوری اسلامی می‌خواهیم که هرچه زودتر او را آزاد کند. آقای طبا طبا یی هم در پاسخ گفتند ما مراتب نگرانی شما را به مقامات مربوط خواهیم رساند.

پس از این جلسه من بسیار کنجکاو شدم بدانم آقای مهدی دیباج چه کسی‌ هست. اول تصور کردم ممکن است ایشان یک فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی هستند. دست آخر متوجه شدم ایشان بخاطر گرایش به دین مسیحیّت در زندان وزارت اطلاعات است. به هر حال بر اثر فشارهای بین المللی آقای دیباج در زمستان ۱۹۹۴ آزاد شد ولی‌ در تابستان همان سال توسط وزارت اطلاعات ربوده شد و چند روز بعد جسد سلاخی شده او در پارکی‌ در تهران پیدا شد.

اکنون باید به آقای محمد جواد لاریجانی که بخاطر مشتی دلار این گونه با زیر پا گذاشتن ندای وجدان پا روی خون این بی‌ گناهان می‌‌گذارد چه گفت؟! آقای لاریجانی، من با مشاهده چنین جنایاتی از همکاری با این رژیم سر باز زدم و حتی برای گذران زندگی‌ در غربت مجبور به ماشین شویی شدم. به خدای ایران سوگند، ماشین شویی شرف دارد به اینکه انسان در شورای حقوق بشر ژنو حاضر شود و بر روی خون بی‌ گناهان پا بگذرد. شما را نمی‌‌دانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر