زوزه های روباه پیر(به بهانه نامه رفسنجانی‌ به خامنه ای)


هنگامیکه رفسنجانی‌ پس از مرگ خمینی با صحنه پردازی, عمامه (تاج) ولایت را بر سر خامنه‌ای نهاد و به فاصله کوتاهی‌ با پوشیدن ردای ریئس جمهور در راس قوه مجر یه قرار گرفت همه اسباب یکه تازی برای او فراهم بود.۱- خمینی به عنوان شاهین ترازوی موازنه قوا میان جناح‌های حکومت در بستر خاک آرمیده بود،۲- با تغییر قانون اساسی‌ و حذف پست نخست وزیری به نقش تشریفاتی ریئس جمهور که به مدت هشت سال بر عهده خامنه ای نهاده شده بود پایان داده شد،۳- ردای ولایت که بقول مهندس بازرگان تنها بر قامت خمینی دوخته شده بود بر تن خامنه ای که یک شبه از حجت الا سلامی به آیت الهی ارتقا داده شد، زار میزد. همه این عوامل به رفسنجانی‌ چنان فرصتی داد که به راستی‌ می‌توان او را قدرتمندترین مرد صحنه سیاست ایران در طول هشت سال ریاست جمهوری تلقی‌ کرد.
هرچند رفسنجانی‌ سعی‌ کرد با جعل عنوان "سردار سازندگی" جایگاهی معادل امیر کبیر در تاریخ ایران برای خود جستجو کند ولی‌ هشت سال ریاست او بر قوه مجر یه به گواهی تاریخ بجز فساد و سرکوب دستا وردی نداشته است. ماشین سرکوب با هدایت علی‌ فلاحیان و سعید امامی چنان بی‌ پروا به "کشتار درمانی" دگر اندیشان، نویسندگان و فعالین حقوق بشر در داخل و خارج از کشور پرداخت که تنها رسوایی دادگاه میکونوس توانست تا حدودی چرخ دنده‌های این ماشین را کند نماید. فساد مالی و اداری چنان گسترده شد که داشتن اسکله‌های خصوصی عوامل رژیم از جمله آقا زاده‌ها برای ورود قاچاق کالا تحت عنوان "فعالیت اقتصادی" اظهر من الشمس شده بود. سکوت قبرستانی هشت سال دولت رفسنجانی‌ که تنها زیر سایه سنگین سرکوب میسر شده , جامعه را به نقطه انفجاری نزیک کرده بود که فقط "جنبش اصلاحات" توانست رژیم را از لبه پرتگاه نجات دهد.
رفسنجانی‌ بسیار کوشید حتا از طریق تغییر قانون اساسی‌ دوران یکه تازی خود را همیشگی‌ کند، ولی‌ با همه "زرنگی" به دلیل بینش تنگ اخوندی نتوانست پویایی جامعه ایران را درک کند. نتوانست این موضوع را درک کند که بقول دکتر داریوش همایون در یک سد سال گذشته هیچ ملتی‌ به اندازه ایرانیها برای رسیدن به آزادی و ترقی این همه خود را به آب و آتش نزده است. رفسنجانی بر حسب زرنگی همیشگیش ابتدا خود را با جنبش اصلاحی همراه نشان داد و منافقانه سعی‌ کرد این امر را کتمان کند که دوم خرداد بر آیند هشت سال حکومت سیاه او و رژیم ننگین اسلامی در کل بوده است. البته مردم با رای که در انتخابات مجلس ششم به او دادند سیلی‌ محکمی بر صورت او نواختند. ولی‌ مگر پر رویی خاص اخوندی اجازه داد سوزش این سیلی‌ را حس کند؟
در طول دوازده سال گذشته توازن واقعی قدرت(علی‌ رغم "انتخاب" او به ریاست خبرگان) در سیستم پیچیده حکومت اسلامی گام به گام به ضرر رفسنجانی‌ به هم خورده است. خامنه ای که قرار بود نقش بسیار ناموزون خمینی را بازی کند بتدریج و در یک فرایند بیست ساله اهرمهای قدرت بیشتری را در اختیار گرفت. بنا بر قول معروف که قدرت مطلق فساد مطلق می‌‌آورد خامنه‌ای حاضر نیست کس دیگری را در عرش کبریأی خویش انباز نماید. برای خامنه‌ای شخصی‌ مانند احمدی نژاد که از سر بندگی بر دست رهبر بوسه میزند به مراتب ریئس جمهور مطلوبتری می‌‌باشد.
"سردار سازندگی" اکنون که در هنگامه هیا هوی نمایش انتخابات هر چه بیشتر آبرو باخته می‌ شود همچون روبه پیر زوزه میکشد: "یادت میاد ما سه یاور خمینی بودیم؟ یادت میاد با هم پدر بنی‌ صدر را در آوردیم؟ یادت میاد...؟"

در یک نظام دمکراتیک ریئس به شمول مشرو عیت مردمی میتواند از مجموعه زیر دست خود خواهان پاسخ باشد. آیا رفسنجانی‌ به عنوان ریئس مجلس خبرگان که قرار هست بر عملکرد رهبری نظارت داشته باشد این جرات را دارد تا اگر خامنه ای نامه او را به دلیل "مصلحت نظام" بی‌ پاسخ گذاشت درخواست تشکیل جلسه ویژه خبرگان را بدهد؟ گمان نمی‌‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر